Sunday, May 14, 2006
سلام. مشتاق دیدار. دلم خیلی براتون تنگ شده، ولی چاره چیه، خیلی گرفتارم. (کی این روزها گرفتار نیست؟!)
***
خوشا آنان که در دل پا ندارند
خوشا آنان که در سر مو ندارند
خوشا آنان که با یک کیسه گردو
میان دیگران در بین ابرو
تفاوت از زمین تا آسمان است
یکی اینگونه و دیگر در آنجا
همانند مثال دیگران است...
بدین وسیله از کلیه اقوام، آشنایان، دوستان، دشمنان، کسانی که حضوری، تلفنی، ایمیلی، از طریق نمابر، اس ام اس، شفاهی، کتبی، چاپ در جراید، پرده نویسی، تراکت، دسته گل، شاخه گل، برگ گل، خار گل، کارمندان، بازاریان، طلاب، ارتشیان، پزشکان، بازنشستگان، وبلاگ نویسان، وبلاگ خوانان، محصلان، معلمان، استادان، و... کلیه کسانی که ما را در این امر مهم و حیاتی به نحوی تسلی خاطر داده و موجبات را فراهم نمودند، کمال را داریم و بی نهایت متشکر هستیم.
اکسیر خان و کیمیا خاتون
(شعر مقدمه رو حال کردین؟ از خودم بود!)
***
دست کسانی که پل عابر پیاده سه راه راهنمایی مشهد رو درست کردن درد نکنه. واقعا در کل مشهد نمی شه همچین سازه ی مزخرف و به دردنخوری رو پیدا کرد. با حدود دویست تا پله، در جایی که چراغ عابر هم وجود داره، فقط کسانی که عاشق پله نوردی هستن و یا یک مقدار *** باشن از این پل استفاده می کنن!
***
همه ی مشکلات پیش و پس از ازدواج یه طرف، این آزمایش های قبل از ازدواج هم یه طرف. حالا آزمایش خون رو میشه یه جوری تحمل کرد ولی آزمایش ادرار...
برای اونهایی می گم که هنوز دست به کار نشدن، تا بعد از خوندن این مطلب تو تصمیم شون در ازدواج تجدید نظر کنن. اول که وارد می شی و ثبت نام می کنی دو تا لیوان بهت می دن که یکی رو باید خودت مصرفی کنی اون یکی رو هم بدی خانوم. خانوم ها که کارشون راحته. ولی آقایون باید برن تو یه اتاقی که چند تا دستشویی (جایی که واقعا دست می شورن!) هست و بالای این کاسه های دستشویی یه آینه کج زدن که کسانی که پشت سرت هستن کاملا می تونن تمام اعمال و رفتارت رو مشاهده کنن. بعد باید بکشی پایین و همونجا نمونه برداری کنی و بدی دست آقاهه! اگه بخوای با شرم و حیا کار کنی تا کسی نبینه، اون آقای مسول داد می زنه که صاف وایسا تا ببینم! حالا اگه خلوت باشه که خوبه ولی اگه نزدیک به عید یا تعطیلات باشه که همه حمله کردن برای ازدواج، واویلا...! تازه ممکنه تو صف بایستین و بغل دستی یا پشت سری هی سرک بکشه و بگه زود باش آقا، تمومش کن!
حالا تصور کنین جریان من رو که یه بار تو محرم آزمایش دادیم تا خیالمون راحت بشه و یه بار هم قبل از اینکه عقد محضری کنیم! خلاصه حواستون باشه که در قدم اول ازدواج، باید شرم و حیا رو گذاشت کنار و ...!
***
بابای فاطمه می گفت که «عمو پورنگ» خیلی حالش خرابه. از نظر روحی. خیلی چیزا تعریف کردن که دیدم راست می گن، عمو پورنگ تو چه هچلی افتاده با این معروفیت. مثلا می گفتن که نمی تونه راحت بره بیرون و برای خودش بگرده، از بس دخترهای جور واجور و رنگارنگ و دل و دلبر میان و مزاحمش می شن و شماره می دن و شماره می خوان و ...! اینجا بود که آرزو کردم، ای کاش من هم عمو پورنگ بودم... البته سال پیش. الان غلط بکنم همچین آرزویی داشته باشم!
در ضمن بابای فاطمه این رو هم گفتن که الان عمو پورنگ (داریوش فرضیایی) هیچ وبلاگ و سایت و انجمن و... نداره، هر کسی هم که خودش رو به جای اون جا می زنه، قصد اذیت کردن و کلاهبرداری داره. تنها راه ارتباطی پورنگ با اینترنت، آدرس ایمیل مشترکش با بابای فاطمه است که تو وبلاگشون هست. این رو گفتم تا دخترهای معصوم و عاشق پیشه گول نخورن و در ضمن هی عکس و مشخصات هم نفرستن، عمو پورنگ داره کم کم...! (خبرهای تکمیلی رو بعدا می گم!)
***
ما چاکر حاج آقای ابطحی هم هستیم ها!
دیدین آقای خاتمی رو از محل کارش بیرون کردن؟ این ساختمان همراهان تو کاخ سعدآباد همون جایی بود که ما رو عقد کردن. عجب جایی بود! (می گفتن دفتر کار هویدا بوده تو رژیم گذشته، نمی دونم)
همیشه با خودم می گفتم که به خاطر کارهایی که برای خاتمی و در زمان انتخابات و بعدش کردم، خاتمی بهم مدیون شده. ولی بعد از این جریان عقد، با هم بی حساب شدیم...
***
بعد از مدتها یه سریال نسبتا جالب ایرانی کشف کردم. اولین شب آرامش. تا اینجای کار که خوب بوده، خدا بعدش رو به خیر کنه که چه جوری ماست مالی بشه و سر و تهش هم بیاد! ناقلا این «یکتا ناصر» هم فهمیده که یک کمی شبیه «سوفیا لورن» هست، سعی می کنه با آرایش هم خودش رو بیشتر شکل اون بکنه!
***
جای همه خالی رفته بودیم نیشابور، مثل همیشه باید یه سری هم به خیام و عطار و کمال الملک هم می زدیم، آخه ناراحت می شن اگه بریم و احوالشون رو نپرسیم! میزبان گفت که این دفعه باید یه سری هم به شهر قدیم نیشابور یا «شادیاخ» بزنیم. درست پشت مجموعه ی عطار و کمال الملک، یه محوطه ی بزرگی رو دارن حفاری می کنن و به بقایای شهر قدیم نیشابور رسیدن. گویا تا آغاز قرن سوم هجری اونجا باغ بوده و بعدا تبدیل به شهر شده. ولی به مرور زمان و بر اثر زلزله و حمله مغول ها کاملا از بین رفته و مردم شهر نیشابور جدید رو ساختن. خلاصه اینکه اونجا یه مکان فوق العاده جذاب و دیدنی از نظر باستان شناسی است. علاوه بر بقایای شهر که سالم آوار برداری شده، مثل یه خانه ی اربابی و یه کارگاه شیشه گری، چیز خیلی جالبی که دیدیم، سه تا اسکلت بودن که از همون زمان از زیر خاک پیدا کردن و مسولش می گفت که بر اثر ریزش آوار زلزله مردن. یه زن و مرد و یه بچه که کاملا معلوم بود وقتی خواب بودن سقف ریخته روشون و مردن. هنوز کاوش در اون منطقه ادامه داره و یه گروه ژاپنی سالی سه ماه میان و کند و کاو می کنن. یه موزه ی کوچولو هم از اشیا به دست اومده بغل محوطه درست کردن.
تو برنامه ریزی برای مسافرت هاتون، دیدن این منطقه باستانی رو به هیچ وجه فراموش نکنین. در زیر هم سه تا عکس از خود محوطه شادیاخ و اون سه تا اسکلت که کاملا به حالت طبیعی داخل ویترین شیشه ای قرار دادن، می ذارم براتون.
***
گالری عکس سریال پرستاران رو دیدین؟ از بس مشغله و گرفتاری پیش اومد برام، یادم رفت که بگم این گالری رو درست کردم و کم کم به عکس هاش اضافه می کنم. من که عاشق این سریال هستم، شما چی؟ (توضیح: البته بعد از کیمیا خاتون، عاشق این سریال هستم!)
***
کتاب «ویولون زن یکدست» از سری مجموعه داستان های کوتاه «۲۰ نویسنده، ۶۰ داستان» با ترجمه «اسدالله امرایی» رو حتما تهیه کنید. پر از داستان های عالی. مخصوصا خود داستان «ویولون زن یکدست» نوشته «دن شائون».
***
یه نکته نگارشی هم بگم:
در نگارش، همیشه علامت های نقطه گذاری چسبیده به کلمه ی قبلی خودشون میان، به جز علامت های نقل قول جفتی (مثل پرانتز، گیومه، کوتیشن، آکولاد و...) که چسبیده به مطلب داخل خودشون نوشته می شن. مثلا:
آن مرد آمد. (او با خود گفت: «به به، چه هوایی! چرا آن زن نیامد؟»)
نکته بعدی اینکه هر وقت خواستین ادامه ی مطلبی رو به دلایلی ننویسین و از سه نقطه استفاده کنین، فقط و فقط سه نقطه بذارین، نه هفتاد و سه نقطه:
آن مرد آمد و...
بقیه هم باشه برای بعد که کم کم یادم بیاد می گم بهتون.
ما هرطور و با هر انشا و املایی که دوست داریم می تونیم تو وبلاگ مون بنویسین، ولی برای احترام به زبان فارسی، لااقل نقطه گذاری ها رو رعایت کنیم تا یه چیزی به اسم «رسم الخط فارسی» برای نسل بعد از خودمون به جا گذاشته باشیم!
***
ای کاش من هم قدرت مافوق بشری در نگارش داشتم و خدا از جانب خودش به من الهام می فرمود تا می توانستم از «آن» نامه ها بنویسم و یک کره ی زمین و ساکنانش را در بهت و حیرت فرو ببرم...، وبلکه کرات دیگر و ساکنان آنها را هم!
***
کامنت enetation در خیلی از جاها فیلتر شده. از این نوشته، من از سیستم کامنت خود بلاگر استفاده می کنم. تا کارکردش بیاد دستم یک کم طول می کشه.
***
خیلی دلم برات تنگ شده... خیلی زیاد... گل ها خشک خشک شدن، گذاشتمشون تو ویترینم... امروز شد دو هفته ی کامل که رفتی... هنوز تصمیم نداری برگردی؟
***
همین ها دیگه. خوش باشین و به امید دیدار و التماس دعا
***
خوشا آنان که در دل پا ندارند
خوشا آنان که در سر مو ندارند
خوشا آنان که با یک کیسه گردو
میان دیگران در بین ابرو
تفاوت از زمین تا آسمان است
یکی اینگونه و دیگر در آنجا
همانند مثال دیگران است...
بدین وسیله از کلیه اقوام، آشنایان، دوستان، دشمنان، کسانی که حضوری، تلفنی، ایمیلی، از طریق نمابر، اس ام اس، شفاهی، کتبی، چاپ در جراید، پرده نویسی، تراکت، دسته گل، شاخه گل، برگ گل، خار گل، کارمندان، بازاریان، طلاب، ارتشیان، پزشکان، بازنشستگان، وبلاگ نویسان، وبلاگ خوانان، محصلان، معلمان، استادان، و... کلیه کسانی که ما را در این امر مهم و حیاتی به نحوی تسلی خاطر داده و موجبات را فراهم نمودند، کمال را داریم و بی نهایت متشکر هستیم.
اکسیر خان و کیمیا خاتون
(شعر مقدمه رو حال کردین؟ از خودم بود!)
***
دست کسانی که پل عابر پیاده سه راه راهنمایی مشهد رو درست کردن درد نکنه. واقعا در کل مشهد نمی شه همچین سازه ی مزخرف و به دردنخوری رو پیدا کرد. با حدود دویست تا پله، در جایی که چراغ عابر هم وجود داره، فقط کسانی که عاشق پله نوردی هستن و یا یک مقدار *** باشن از این پل استفاده می کنن!
***
همه ی مشکلات پیش و پس از ازدواج یه طرف، این آزمایش های قبل از ازدواج هم یه طرف. حالا آزمایش خون رو میشه یه جوری تحمل کرد ولی آزمایش ادرار...
برای اونهایی می گم که هنوز دست به کار نشدن، تا بعد از خوندن این مطلب تو تصمیم شون در ازدواج تجدید نظر کنن. اول که وارد می شی و ثبت نام می کنی دو تا لیوان بهت می دن که یکی رو باید خودت مصرفی کنی اون یکی رو هم بدی خانوم. خانوم ها که کارشون راحته. ولی آقایون باید برن تو یه اتاقی که چند تا دستشویی (جایی که واقعا دست می شورن!) هست و بالای این کاسه های دستشویی یه آینه کج زدن که کسانی که پشت سرت هستن کاملا می تونن تمام اعمال و رفتارت رو مشاهده کنن. بعد باید بکشی پایین و همونجا نمونه برداری کنی و بدی دست آقاهه! اگه بخوای با شرم و حیا کار کنی تا کسی نبینه، اون آقای مسول داد می زنه که صاف وایسا تا ببینم! حالا اگه خلوت باشه که خوبه ولی اگه نزدیک به عید یا تعطیلات باشه که همه حمله کردن برای ازدواج، واویلا...! تازه ممکنه تو صف بایستین و بغل دستی یا پشت سری هی سرک بکشه و بگه زود باش آقا، تمومش کن!
حالا تصور کنین جریان من رو که یه بار تو محرم آزمایش دادیم تا خیالمون راحت بشه و یه بار هم قبل از اینکه عقد محضری کنیم! خلاصه حواستون باشه که در قدم اول ازدواج، باید شرم و حیا رو گذاشت کنار و ...!
***
بابای فاطمه می گفت که «عمو پورنگ» خیلی حالش خرابه. از نظر روحی. خیلی چیزا تعریف کردن که دیدم راست می گن، عمو پورنگ تو چه هچلی افتاده با این معروفیت. مثلا می گفتن که نمی تونه راحت بره بیرون و برای خودش بگرده، از بس دخترهای جور واجور و رنگارنگ و دل و دلبر میان و مزاحمش می شن و شماره می دن و شماره می خوان و ...! اینجا بود که آرزو کردم، ای کاش من هم عمو پورنگ بودم... البته سال پیش. الان غلط بکنم همچین آرزویی داشته باشم!
در ضمن بابای فاطمه این رو هم گفتن که الان عمو پورنگ (داریوش فرضیایی) هیچ وبلاگ و سایت و انجمن و... نداره، هر کسی هم که خودش رو به جای اون جا می زنه، قصد اذیت کردن و کلاهبرداری داره. تنها راه ارتباطی پورنگ با اینترنت، آدرس ایمیل مشترکش با بابای فاطمه است که تو وبلاگشون هست. این رو گفتم تا دخترهای معصوم و عاشق پیشه گول نخورن و در ضمن هی عکس و مشخصات هم نفرستن، عمو پورنگ داره کم کم...! (خبرهای تکمیلی رو بعدا می گم!)
***
ما چاکر حاج آقای ابطحی هم هستیم ها!
دیدین آقای خاتمی رو از محل کارش بیرون کردن؟ این ساختمان همراهان تو کاخ سعدآباد همون جایی بود که ما رو عقد کردن. عجب جایی بود! (می گفتن دفتر کار هویدا بوده تو رژیم گذشته، نمی دونم)
همیشه با خودم می گفتم که به خاطر کارهایی که برای خاتمی و در زمان انتخابات و بعدش کردم، خاتمی بهم مدیون شده. ولی بعد از این جریان عقد، با هم بی حساب شدیم...
***
بعد از مدتها یه سریال نسبتا جالب ایرانی کشف کردم. اولین شب آرامش. تا اینجای کار که خوب بوده، خدا بعدش رو به خیر کنه که چه جوری ماست مالی بشه و سر و تهش هم بیاد! ناقلا این «یکتا ناصر» هم فهمیده که یک کمی شبیه «سوفیا لورن» هست، سعی می کنه با آرایش هم خودش رو بیشتر شکل اون بکنه!
***
جای همه خالی رفته بودیم نیشابور، مثل همیشه باید یه سری هم به خیام و عطار و کمال الملک هم می زدیم، آخه ناراحت می شن اگه بریم و احوالشون رو نپرسیم! میزبان گفت که این دفعه باید یه سری هم به شهر قدیم نیشابور یا «شادیاخ» بزنیم. درست پشت مجموعه ی عطار و کمال الملک، یه محوطه ی بزرگی رو دارن حفاری می کنن و به بقایای شهر قدیم نیشابور رسیدن. گویا تا آغاز قرن سوم هجری اونجا باغ بوده و بعدا تبدیل به شهر شده. ولی به مرور زمان و بر اثر زلزله و حمله مغول ها کاملا از بین رفته و مردم شهر نیشابور جدید رو ساختن. خلاصه اینکه اونجا یه مکان فوق العاده جذاب و دیدنی از نظر باستان شناسی است. علاوه بر بقایای شهر که سالم آوار برداری شده، مثل یه خانه ی اربابی و یه کارگاه شیشه گری، چیز خیلی جالبی که دیدیم، سه تا اسکلت بودن که از همون زمان از زیر خاک پیدا کردن و مسولش می گفت که بر اثر ریزش آوار زلزله مردن. یه زن و مرد و یه بچه که کاملا معلوم بود وقتی خواب بودن سقف ریخته روشون و مردن. هنوز کاوش در اون منطقه ادامه داره و یه گروه ژاپنی سالی سه ماه میان و کند و کاو می کنن. یه موزه ی کوچولو هم از اشیا به دست اومده بغل محوطه درست کردن.
تو برنامه ریزی برای مسافرت هاتون، دیدن این منطقه باستانی رو به هیچ وجه فراموش نکنین. در زیر هم سه تا عکس از خود محوطه شادیاخ و اون سه تا اسکلت که کاملا به حالت طبیعی داخل ویترین شیشه ای قرار دادن، می ذارم براتون.
***
گالری عکس سریال پرستاران رو دیدین؟ از بس مشغله و گرفتاری پیش اومد برام، یادم رفت که بگم این گالری رو درست کردم و کم کم به عکس هاش اضافه می کنم. من که عاشق این سریال هستم، شما چی؟ (توضیح: البته بعد از کیمیا خاتون، عاشق این سریال هستم!)
***
کتاب «ویولون زن یکدست» از سری مجموعه داستان های کوتاه «۲۰ نویسنده، ۶۰ داستان» با ترجمه «اسدالله امرایی» رو حتما تهیه کنید. پر از داستان های عالی. مخصوصا خود داستان «ویولون زن یکدست» نوشته «دن شائون».
***
یه نکته نگارشی هم بگم:
در نگارش، همیشه علامت های نقطه گذاری چسبیده به کلمه ی قبلی خودشون میان، به جز علامت های نقل قول جفتی (مثل پرانتز، گیومه، کوتیشن، آکولاد و...) که چسبیده به مطلب داخل خودشون نوشته می شن. مثلا:
آن مرد آمد. (او با خود گفت: «به به، چه هوایی! چرا آن زن نیامد؟»)
نکته بعدی اینکه هر وقت خواستین ادامه ی مطلبی رو به دلایلی ننویسین و از سه نقطه استفاده کنین، فقط و فقط سه نقطه بذارین، نه هفتاد و سه نقطه:
آن مرد آمد و...
بقیه هم باشه برای بعد که کم کم یادم بیاد می گم بهتون.
ما هرطور و با هر انشا و املایی که دوست داریم می تونیم تو وبلاگ مون بنویسین، ولی برای احترام به زبان فارسی، لااقل نقطه گذاری ها رو رعایت کنیم تا یه چیزی به اسم «رسم الخط فارسی» برای نسل بعد از خودمون به جا گذاشته باشیم!
***
ای کاش من هم قدرت مافوق بشری در نگارش داشتم و خدا از جانب خودش به من الهام می فرمود تا می توانستم از «آن» نامه ها بنویسم و یک کره ی زمین و ساکنانش را در بهت و حیرت فرو ببرم...، وبلکه کرات دیگر و ساکنان آنها را هم!
***
کامنت enetation در خیلی از جاها فیلتر شده. از این نوشته، من از سیستم کامنت خود بلاگر استفاده می کنم. تا کارکردش بیاد دستم یک کم طول می کشه.
***
خیلی دلم برات تنگ شده... خیلی زیاد... گل ها خشک خشک شدن، گذاشتمشون تو ویترینم... امروز شد دو هفته ی کامل که رفتی... هنوز تصمیم نداری برگردی؟
***
همین ها دیگه. خوش باشین و به امید دیدار و التماس دعا
لینکستان .::. .::. Admin .::. 5:33 PM