::‌اکسير::‌Exir::اکسیر::

Exir Weblog :: وبلاگ اکسیر ::

Thursday, April 17, 2003

خيلی از دست خودم و اين تنبلی هام عصبانی ام. چيکار کنم جز اينکه قول بدم زودتر تو اکسير بنويسم.
بالاخره رسما جنگ عراق هم تموم شد. ممکنه ظاهرا هنوز جنگ ادامه داشته باشه ولی آمريکا به هدفش رسيد. هرچی همه ی مردم دنيا فرياد زدند که «جنگ نه» ولی با پررويی تمام آمريکا کار خودش رو کرد و تموم شد رفت پی کارش. ديگه به ما هم مربوط نيست که به سر عراق و مردمش چی مياد. وقتی خودشون تو کوچه و خيابونها ميزنن و می رقصن، ما چرا کاسه ی داغتر از آش باشيم؟ گور بابای اون صدام بزدل و بقيه هم کرده.
فقط من با اين هرج و مرجها، ياد رمان «کوري» اثر «خوزه ساراماگو» افتادم. که چه جور مردم کور یا درحال کور شدن، به جون همديگه افتاده بودن و شهر رو غارت می کردن.
***
اولین روزی که اکسیر رو ساختم، با خودم عهد کردم که حرف از «سیاست» و «سکس» نزنم. حالا حرفهای سکسی رو میشه سانسور کرد، ولی بعضی وقتها در مورد سیاست نمی تونم جلوی زبونم رو بگیرم.
و چون آمار من تو مشهد، مثل گاو پیشونی سفیده، آخرش می ترسم که یه روز خودم رو کنار «عباس عبدی» ببینم! (به قول طغرل:‌«خدایا توبه»)!
ولی خيلی خوشحال شدم که بعد از مدتها، يه عده پيدا شدن که به جای تعريف و قربون و صدقه شدن، با من و حرفام مخالفت کنن. خيلی ممنون از همه ی کسانيکه نسبت به حرفهای قبلي ام، عکس العمل نشون دادن و جوابم رو دادن. ولی نظر من همونيه که بوده و حاضرم با هرکس که بخواد، مناظره کنم!!!
***
يک چيز باحال تو روزنامه ديدم. حالا نمی دونم که واقعا همچين چيزی صحت داره يا نه؟ به جای «عمل سزارين»، نوشته بود «عمل رستم زايي»!
لابد می دونين که قبل از اينکه در عالم واقعيت سزار رو با اين عمل برای اولين بار در جهان به دنيا بيارن که بعد اسم اين عمل بشه سزارين، فردوسی تو شاهنامه، رستم رو با اين عمل به دنيا آورده بود. جالبه، نه؟
***
باز چند روزه هوای مشهد شده عين هوای شمال... ابری و بارونی... اينقدر دلم هوای شمال رو کرده... مخصوصا ساری... با اون دخترهاش...!
به نظر من دخترهای ساری با دخترهای هيچ جای ايران قابل مقايسه نيستن... ايشالا تصميم دارم که يکی از چهار تا زنی که ميگيرم، اهل ساری باشه!
يک زن ساروی برای بيرون خونه و مهمونی رفتن، يه زن شيرازی برای تو خونه، يه زن تبريزی برای دست پخت و خونه داری، و يه زن *** برای اينکه هروقت از دست اون سه تای ديگه ناراحت و عصبانی شدم، باهاش دعوا کنم و حتی بزنمش! (نمی گم زن کجايی تا به کسی برنخوره!) خوبه، نه؟
در ضمن، کسی دختر خانم وبلاگنویس ساروی می شناسه؟ من حاضرم اگه همچین دختر خانومی رو پیدا کنم، روزی صد تا هیت رو براش تضمین کنم! نبود کسی؟ رفتیم ها!
***
اين چند روز ابری، من نمی تونستم به اينترنت وصل بشم! زنگ زدم به شرکت اينترنتی که ازش اکانت دارم و دست برقضا خودم هم يکی از نمايندگيهای فروشش هستم!
گفتن به خاطر ابر، هيچ امواجی به ما نمی رسه و ما هم مودم هامون رو قطع کرديم! به خاطر حفظ آبروی اون شرکت و فروش کارتهای اينترنتش، از فاش کردن اسمش معذوريم!
***
يه سايت خبری نيمای پندار بهم معرفی کرد که ميگه خودش با يه عده ی ديگه درستش کردن. به اسم سرخط.
هر چند ثانيه خبرهای فارسی رو از چندين سايت خبری ميگيره و تو صفحه نشون ميده. يعنی ديگه لازم نيست برای جمع آوری خبر به چندين سايت سر بزنين. خبرها، همه دسته بندی شده هستن.
توضيحات بيشتر رو توی خود سايت بخونين.
***
يه چيز باحال به فکرم رسيده. اگه گفتين بدترين فحشهايی رو که ميشه به يه دختر داد، چيه؟ يک کم فکر کنين. حالا برای ديدن جواب به قسمت کامنت مراجعه کنين. توی اولين کامنت جواب رو نوشتم!
***
لطفا برو بچه های وبلاگنويس سعی کنن که تو نوشتن و تایپ کردن مطالبشون، يه خورده دقت کنن. هروقت خبرهای زيرنويس شبکه خبر رو می ديدم، ياد بعضی وبلاگها ميافتادم!
از بس پر از غلطهای املايی و تایپی بود! يعنی يه تایپيست حرفه ای تو اين دستگاه عريض و طويل شبکه خبر پيدا نميشه که جلوی اين آبرو ريزی ها رو بگيره؟
***
به عنوان حسن ختام اين عکس رو هم ببينين. البته بالای هيجده سال!

 

لینکستان .::. .::. Admin .::. 12:00 PM