::‌اکسير::‌Exir::اکسیر::

Exir Weblog :: وبلاگ اکسیر ::

Wednesday, August 13, 2003

آخرين خبر:
هرکس ويندوزش مشکل داره، حتما اينجا رو ببينه. علاجش در اينجا نهفته!
تف به قبر باباي «بيل گيتس» با اين ويندوز Xp ...!
(همه اين جمله رو بذارن تو وبلاگشون!)
و اما بعد...:
***
يعني هيچ کس نفهميد که من قالبم رو تغيير دادم؟‌ :(
دو روز و نيم، «زور» زدم تا به اين نتيجه رسيدم که فقط يه جدول به سمت چپ اضافه کنم و رنگ سبز رو پررنگ تر کنم! به نظر من، وبلاگ يعني يه مجله و دفتر آنلاين. پس هرچي وزنش و حجمش کمتر باشه، بهتره.
به اون لينکهاي بغل هم يه مشت جديد اضافه کردم. بعضيها هم از گروه «آشنايان»، ارتقا درجه پيدا کردن و رفتن تو گروه دوستان! اون ستاره هاي جلوي بعضيها هم يه رمز بين من و خودم! (سوال نکنيد لطفا!)
فکر کنم ديگه به کسي لينک مديون نباشم. لاله بهم گير ميده که «بدبخت چرا اينهمه لينک ميدي به مردم! دنبال لينک ميگردي؟!»
ولي من به کسي لينک ميدم که قبلا به من لينک داده و من اين روشم رو تا وقتي اکسير وجود داشته باشه ادامه ميدم :)
تو دوميني که پارسال خريدم و هنوز وقت و حوصله ي آپلود کردنش رو پيدا نکردم،‌ آقا رضا MT نصب کردن. ممنون. و حالا مونده که يه بنده خدايي پيدا بشه و به خاطر رضاي خدا اين قالبم رو براي MT تنظيم کنه!
***
اين چه بلاييه که بر سر ويندوز XP نازل شده؟! تعريفش رو شنيده بودم، ولي امروز به سرم اومد... :((
بعد از يه مدت که به اينترنت کانکت ميشم، پيغام ميده که تا يک دقيقه ي ديگه Restart ميشي! کسي ميدونه علاجش چيه؟
***
جاي همه خالي. ديشب با خانواده (!) و چند تا خانواده ي ديگه رفتيم «کوهستان پارک»! عجب جواد بازي اي در آورديم! آدم اگه با خانواده بره تفريح، نمي تونه خيلي حال کنه، ولي ما کرديم! به گند کشيديم پارک رو از بس لات بازي در آورديم!
ولي از حق نگذريم، فکر نکنم تو ايران، شهر بازي به اين خوبي داشته باشيم. هم از نظر تعداد وسيله، هم وسعت، هم آب و هوا و از همه نظر خلاصه.
ولي يه صحنه ديدم که تا آخرش حالم گرفته شد...
تو ماشين برقيش، يه بابايي، بچه ي عقب افتاده ي جسميش رو آورده بود، خودش نشسته بود پشت فرمون، بچه رو هم خوابونده بود رو پاهاش. بچه دستش رو گرفته بود به فرمون، نمي دونين چه ذوقي مي کرد و چه لذتي ميبرد...
قلبم آتيش گرفت وقتي خودم رو گذاشتم جاي اون بابا... بايد تا آخر عمرش (يا تا آخر عمر اون بچه) چه غمي رو تحمل کنه... نه تنها بابا، مامان و فاميل هم. ولي چون باباها به روي خودشون نميارن، براشون سخت تره...
نمي دونم وقتي همچين صحنه هايي رو مي بينم، چيکار بايد بکنم؟ ميگن خدا رو شکر کن، ولي به نظرم اين نامرديه که آدم از ديدن رنج بقيه، خدا رو شکر کنه که خودش رنج نمي کشه... چيکار کنيم تا اينجور چيزا به سر خودمون نياد؟...
به نظر شما بايد چيکار کنيم؟...
***
واااااي... ميدونين چي هوس کردم؟
عسل؟! نه، اون رو که خيلي وقته هوس کردم!
الان رفتم تو حال و هواي شمال... جاده ي کلاردشت، تو پاييز، تنها تو جاده (يعني ماشينت تنها باشه، ولي خودت تنها نباشي!)، Desert Rose - Sting نسخه قديميش رو هم تا آخر بلند کني... مثل آدم بروني...
واااااي... اگه امکانش رو دارين، حتما امتحان کنين. بعد ميگين خدا به اکسير عمر بده که اينو بهمون ياد داد.
***
يه وبلاگ هست که امير خان عظمتي توش مي نويسه. خيلي باحاله. اگه چيز خوب توش گير نياوردين، بياين منو بزنين! يکي از پاتوقهاي منه. حتما ببينينش.
قيمت کارتهاي اينترنت پرشن بلاگ رو ديدين؟!
يه جا هم پيدا کردم مخصوص صادق هدايت. شايد قديمي باشه، ولي جالبه.
يه عکس هم از لاله و لادن واقعي خدا بيامرز ديده بودم، يادم رفته بود بهتون بگم. ببينين.
خواهر ناتني اون دوتا داره فيلمهاي قديمي رو نگاه ميکنه. اونا هم دارن دوچرخه سواري ميکنن...
يکي از بچه ها، يه Blogrolling ساخته، يه سر بهش بزنين. کار جالبيه.

 

لینکستان .::. .::. Admin .::. 1:34 PM