::‌اکسير::‌Exir::اکسیر::

Exir Weblog :: وبلاگ اکسیر ::

Sunday, August 17, 2003

روز زن به مامانم و همه ي دخترها مبارک!!!‌(آخه من کاري به بقيه ي زنها ندارم! فقط مامانم! در عوض با دخترها کار دارم!!!)
***
مشکل Windows Xp همه حل شد؟!
پس براي شادي روح باباي بيل گيتس، يه فاتحه بخونين!
***
يه سوال فني:
کسي مي تونه يه راه حل و يه علاج قطعي براي «ريزش مو» بگه؟! دارم کچل ميشم... :(( ... ماينوکسيديل و روغن مار و لوسيون رزماري و انواع شامپو و هر کوفت و زهرماري که فکر کنين، استفاده کردم، ولي فايده نداشته... تورو خدا اگه راه درست و حسابي بلدين، بهم بگين... :((
الان يکي از بچه ها بهم پيشنهاد داد که از «آقاي مو» راه علاج بخوام! راست گفتش! «آقاي مو» من چيکار کنم؟!!!
***
«خانه ي خلوت» رو ديشب ديدن؟ من يادم نبود که «استاد يونس شکرخواه» هم توش بازي مي کنه! ولي از اون فيلمهاي باحال بود ها...
به خير و خوشي «معصوميت از دست رفته» هم تموم شد. مي تونست خيلي سريال قشنگي باشه، به شرطيکه يک شب درميون پخش نشه! ديگه داشت حالم به هم مي خورد از بس هر شب نشون ميدادش!
ولي فعلا «سيتا» رو عشق است!!! D:
***
حالا که حرف فيلم و اينا شد، بذارين يه خاطره بگم از سفر پارسال به شمال.
آبان سال پيش با سه تا از بچه ها (همه سبيل، محض اطلاعتون!!!) از مشهد راه افتاديم خط کنار دريا رو گرفتيم و رفتيم تا آستارا، سُک-سُک کرديم، از تهران برگشتيم.
ولي تو پرانتز بگم: «هيچ جاي ايران ساري نميشه، هيچ دختري هم دختر ساروي نميشه!»
يه شب بين چالوس و نوشهر، مشغول دَوَران بوديم، گفتيم بريم «تهران کتان». (درست يادم نيست که تهران کتان بود يا چيز ديگه)
پياده شديم، يکي از بچه ها زودتر رفت تو. ديديم مثل ديوونه ها داره بر ميگرده! پرسيديم چي شد؟ گفت «امين حيايي» اون توئه!
کف کرديم. گفتيم دروغ ميگي. قسم خورد و گفت بياين ببينين.
رفتيم از پشت ويترين نگاه کرديم، ديديم خودشه با موهاي رنگ کرده!
اومديم بريم تو، که اون اومد بيرون.
من که از همه پررو تر بودم، رفتم جلو صدا زدم «آقاي حيايي!» واستاد و برگشت.
سريع رفتيم جلو. سلام و احوالپرسي. ازش اجازه گرفتم که ميشه فيلم بگيريم؟ گفت باشه. بچه ها دوربين رو آوردن و من هم يه دفترچه هميشه همراهم هست، (از عواقب وبلاگنويسي اينه که هميشه قلم به دست باشي!) خلاصه، چون يکي از آشناها (!!!) عاشق «امين حيايي» بود، گفتم ميشه افتخار بدين و امضا کنين؟
با يه خنده اي گفت چرا که نه؟! ‌(عجب بچه ي باحاليه... خيلي خوش اخلاق، خاکي، خنده رو و ...) خلاصه تا امضا مي کرد، ما هم از سر و کولش بالا مي رفتيم و فيلم ميگرفتيم!‌(نهايت مشهدي بازي!!!)
خلاصه فهميديم که سر فيلم «آواز زير بارانِ» و با گريم اون فيلمه و اومده براي فيلم لباس بخره. (من نمي دونستم که خود هنرپيشه ها بايد براي تو فيلم لباس بخرن؟!)
براي همه برو بچ امضا گرفتيم، کم کم بقيه ي مردم هم داشتن مي فهميدن موضوع چيه. چون گريم داشت، کسي نشناخته بودش. داشت شلوغ ميشد که رو به دوربين گفت:‌ «براي خودش اينم يه کليپ شد!!!» يعني که من برم؟ ديديم تا مردم حمله نکردن، بذاريم در بره. خداحافظي و به اميد ديدار و آدرس دادن و در رفت.
بعد که رفت، اين زنها و دخترهاي دور و بر تازه فهميده بودن کي بوده...! مي خواستن خودشون رو جر بدن! حيف که از دستشون پريد!
ولي يه چيزي بگم، هم قدش خيلي کوتاهه، هم از نزديک اصلا خوشگل نيست!
واقعا چه ميکنه اين گريم؟!
اين بود خاطره ي ما از ديدن آقاي امين حيايي. ما از اين انشا نتيجه مي گيريم که...!
ايشالا اگه وقت بود، يه خاطره هم بگم از ديدن «محمدرضا شريفي نيا» تو مشهد که چه گندي زدم من!
***
تو گزارش نمايشگاه، نوشته بودم که سينا صاحب داره! ولي از بس بهم التماس کرد و دعوا کرد و قسم داد که اون جمله رو حذف کن و من هرگز هيچ چيزي از نوشته هاي قبليم رو حذف نمي کنم، حالا اعلام ميکنم که:‌ «آهاي مردم... آهاي دخترهاي دم بخت! اين سيناي ما صاحب نداره! بدوين بياين!»
(خوب شد سينا جان؟! نه که اينجا روزي دوهزار و پونصد تا ويزيتور داره که از اونا دوهزار نفرشون دخترهاي دم بخت هستن که در به در دنبال شوهر ميگردن، تو هم فکر کردي که با اين حرف من، بختت بسته شد؟! حالا منتظر بمون که از همين الان خواستگارها دم در خونه تون صف ميکشن!!!)
***
پت هم دات کام شد. ولي ديگه پت نيست، شد «پرگلک». با يه قالب بسيار زيبا که کار ارداويراف است. و قول داده يکي هم براي من بسازه!
پت عزيز، خونه ي نو مبارک...
***
به حاج امير گفته بودم لاله، بهش برخورده بود. بهم زنگ زد و دعوا کرد و تهديد کرد و التماس کرد و خواهش کرد و ... که ديگه بهش نگم لاله! ولي چون تهديد کرده منو، محاله که اسمش رو عوض کنم! اينم وبلاگ لاله!!!
درعوض چون ديدم امام امير جنبه داشت، از اين به بعد به جاي لادن، همون امام امير صداش ميکنم!
***
آهان... تا حالا روح واقعي ديدين؟؟؟
تو اين تصوير ميتونين يک روح واقعي رو ببينين. ولي نکات زير رو رعايت کنين:
۱-با دقت به صفحه خيره بشين.
۲-بلندگو هاتون رو روشن کنين يا از هدست استفاده کنين با صداي بلند. چون يه صداي خفيف روي تصوير هست که بهتون کمک ميکنه جاي روح رو پيدا کنين.
۳-تا حالا اين روح خودش رو زودتر از سه دقيقه به کسي نشون نداده. پس صبر کنين.
اگه اون رو ديدين، يه کامنت اينجا بذارين.

 

لینکستان .::. .::. Admin .::. 10:12 PM