::‌اکسير::‌Exir::اکسیر::

Exir Weblog :: وبلاگ اکسیر ::

Saturday, September 06, 2003

کسي مرده شور آشنا سراغ نداره؟ اگه دارين، لطفا از طرف من بهش سلام برسونين، بگين بي زحمت يه تک پا بياد، اين زندگي رو ببره...
مرده شور اين زندگي اي که ما مي کنيم رو ببره...
***
سلام. اون بالايي رو بيخيال... کمربندهاتون رو محکم ببندين، مي خوام تلافي کنم! ممکنه اين هفته يه سفر کوچولو برم، گفتم به اندازه ي کافي بنويسم تا خداي نکرده دوري منو حس نکنين!
***
واي... چه مي کنه اين پرسپوليس... ماشالا... داشته باشين که اين فصل قهرمانه... فقط حيف که علي آقا رو نداره... :(
***
ديدين آقاي حکيم رو کشتن؟ کسي نيست به اين آمريکايي هاي بيعرضه بگه: بيست و خرده اي سال، اين بنده خدا رو تو ايران، تو پر قو بزرگ کردن، نذاشتن آب تو شيکمش تکون بخوره، هنوز دو ماه نشده که رفت پيش آمريکايي ها، نتونستن مواظبش باشن، کشتنش رفت پي کارش...! حالا اگه گفتين کي اين آقا رو کشت؟!!!
***
يه ماجراي جالب:
مامانم، سالهاست که روضه ي ماهانه نذر داره. تا ماه پيش هم يه روضه خون داشتيم که مي اومد. کلي هم باهاش رفيق شده بودم! ولي براش مشکل پيش اومد و ديگه نتونست بياد. (فکر مي کنم دست از پا خطا کرده بود و خلع لباسش کرده بودن! روضه خون ما هم بايد مثل خودمون باشه، سر و گوشش بجنبه!!!)
خلاصه، مونده بوديم بي روضه خون. تمام مشهد رو دنبال شيخ مي گشتيم. خيلي جالب بود، تو اين مملکت «شيخ پرور» يک شيخ که بياد براي ما روضه بخونه، پيدا نمي شد! آخه ما دنبال کسي مي گشتيم که شرايط ويژه اي داشته باشه:
بد چشم نباشه (هيز نباشه!)، خوشگل باشه!، خوش صدا باشه!، سياسي حرف نزنه، سر و وضعش هم تر و تميز باشه و...
يه روز بالاخره مامانم بهم گفت «پاشو برو مسجد محل، به امام جماعتش بگو بياد. چاره اي نيست ديگه.» من هم لباس پوشيدم و رفتم. اينو بگم که من سالي دو بار، اونم اگه يادم باشه و حوصله داشته باشم، ميرم مسجد. نماز عيد فطر و نماز عيد قربان.
تا پامو گذاشتم تو، ديدم همه برگشتن دارن چپ چپ نگام مي کنن! گفتم لابد چون تا حالا نديدن منو، تعجب کردن. نمازها که تموم شد، تا شيخه پا شد بره، من هم سريع رفتم دنبالش، يهو ديدم چهار- پنج تا از اين بچه شيخا (اينايي که از اول ريش هاشون رو دست نزدن و پيرهنشون رو ميندازن رو شلوارشون و هر دستشون پنج تا انگشتر و تسبيح داره!) دويدن اومدن طرف من و شيخه! سلام کردم بهش و گفتم جريان اينجوريه. اونم گفت که وقت ندارم و هيچي. تموم شد.
اومدم خونه جريان رو تعريف کردم و چپ چپ نگاه کردنا و حمله برادران بسيجي و اينا رو گفتم. ديدم مامان و بابام هر هر مي خندن! مامانم گفت «خوب پسر جان، پا شدي با اين قيافه، تي شرت آنچناني و شلوار جين و اينجور ريش و بند و بساط رفتي مسجد، معلومه که بهت شک مي کنن! با خودشون فکر کردن که منافقي و اومدي يا بمب بذاري، يا «آقا» رو ترور کني!»
بعله... اينم بعد از سالها رفتيم مسجد، اينجوري شد!
***
به عموم زنگ زده بودم باهاش کار داشتم، بهم گفت بيا يه پرينتر بخر ديگه، مفته.
رفتم يه پرينتر رنگي EPSON STYLUS C42UX خريدم، مفت! پنجاه و چار تومن با دو تا کارتريج سياه و رنگي اشانتيون! و يک سال ضمانت. کلي حال کردم از اين خريد شکار!
***
دوست دارين معني «حالت تهوع» رو کاملا درک کنين؟
روش اول: برين تو خيابون، يه پرشياي سفيد که با چيزهاي سفيد هم اسپورت شده باشه رو ببينين!
روش دوم: به ترتيب «درجه ي تهوع آوري»، ديدن: بانکي ها، باغچه ي مينو، کوچه ي اقاقيا و ساير سريالهاي تلويزيون به جز «سيتا» جونم!
روش سوم: فقط ديدن بازي هنرمند معروف و سرشناس و عالي و... «جناب ايرج نوذري»! تو مسابقه ي ستاره ها به عنوان مجري، تو سريال کلانتر در نقش کلانتر، تو مسافري از هند در نقش يه هندي بدجنس، همه جا يه جور بازي ميکنه! با يه ميميک صورت، يه لحن ثابت و يه جور حرکت دست و سر!!!
آي... مرده شور آشنا سراغ ندارين؟!!!...
***
تو هفته ي دولت مصاحبه هاي دولتمردان(!) رو مي ديدم، ياد خدا بيامرز «رجايي» افتادم.
وقتي رييس جمهور شد، رو زمين، رو موکت مي نشست و کابينه رو هدايت مي کرد، حالا براي اينا، کاخ سعدآباد و تمام کاخهاي ايران هم کمه!!!
اگه اون انقلابي بود، اينا چين؟ اگه اينا انقلابين، اون چي بود؟ اگه ...
***
گفته بودم يه دوست(!) دارم تو برزيل. طفلک، براي تولد داداشم، چون مي دونست که داداشم عشق فوتباله، يه پيرهن رونالدو از برزيل خريده بود و فرستاده بود. دو ماه گذشت و به ما نرسيد! بعد به من ميل زد که بسته رو پست ايران برگشت زده، بدون لباس رونالدو!!! طفلک دوباره يکي ديگه خريد و فرستاد، الان چهار- پنج ماه گذشته، هنوز نه به من رسيده، نه برگشت خورده!!!
اين گذشت، براي تولد خودم، چون ميدونه که عشق سينما هستم، چند تا چيز فرستاد به اضافه ي يه پوستر اصلي از فستيوال فيلم سائو پائولو. بعد از يک ماه که بسته به دستم رسيد، ديدم يه لوله ي کج و کوله و داغون هم با بسته هست! بعد که باز کردمش، ديدم پوستر رو گذاشته تو لوله ي کلفت مقوايي که ضد آب و ضد ضربه بوده. بعد اين مامورين وظيفه شناس پست ايران(!)، فکر کردن از برزيل يکي براي من تفنگي، شمشيري، اورانيم غني شده اي، چيزي فرستاده، هفت نفري افتادن به جون لوله و هفتاد بار تا و کج و کوله کردنش، تا مطمئن بشن که خطرناک نيست!
من که به اون طفلک چيزي نگفتم که کادوت به چه وضع اسفناکي به دستم رسيده، چون آبروي خودم و کشورم ميرفت. ولي يکي نيست به اين ديوانه ها بگه (منظورم گمرکچي هاي پسته)، خوب به خودم مي گفتين بيام، جلوي خودم بسته رو مثل آدم باز مي کردين تا ببينين که چيزي توش نيست! اين مسخره بازيها چيه؟!...
آي... مرده شور آشنا سراغ ندارين؟!!!...
***
راستي، آي مشهديها! کارت اينترنت خوب چي سراغ دارين؟
من که مردم از بس تمام کارتهاي مشهد رو امتحان کردم و ديدم که مفت نمي ارزن!
تورو خدا بگين ISP خوب چيه تو مشهد؟
آي... مرده شور آشنا سراغ ندارين؟!!!...
***
واليبال جوانان رو ديدين؟ باريکلا به بچه ها.
ولي حيف شد که برزيل قهرمان نشد!... (چون من برزيليها رو خيــــلي دوست دارم!!!). چه کرده بود ايکات! ديوانه کرده بود...! ولي يه سوال؟ من سر در نياوردم چرا وقتي يک بازيکن امتياز مي گرفت، بقيه مي اومدن به عنوان تشکر، دست ميزدن به قمبلش؟!!! اين يعني چي؟!
آهان يه صحنه هم ديدم که کلي خنديدم:‌ تو وقت استراحت، يکي از اين تيمهاي خارجي رو نشون ميداد، پسره يه قورت از اين آبميوه ها يا نوشابه هاي ايراني که براشون آورده بودن خورد، آنچنان حالش به هم خورد که همه رو تف کرد رو زمين و فوري از روش آب خورد! به احتمال زياد نوشابه ي تاپس خورده بوده!
اگه گفتين اداي کي رو درميارم:‌ «و حالا يه پوئن باراي تيم ايران.»!!!
***
فکر مي کنم مامانم هم وبلاگ منو ميخونه! چون رفته بود و از يه سمينار ازدواج موفق برام بليت خريده بود و منو به زور فرستاد رفتم! الان که ديگه وقت نيست، بعدا کل ماجرا رو براتون تعريف ميکنم!
***
چرا اين سيستم کامنت Enetation خراب شده؟ نکنه بايد براي اين هم دنبال مرده شور بگرديم؟!
راستي، هرکس که از آفلاينهايي که موقع آپديت شدن اينجا براش ميفرستم، ناراحته، بگه تا از تو ليست دوستهام حذفش کنم. چون من هروقت که تو اکسير مي نويسم، يه خط آفلاين هم براي دوستام ميفرستم.
و همچنين، نميدونم چرا هيچ آفلايني به دستم نميرسه؟! کسي ميدونه چرا؟
***
قول داده بودم که ايندفعه يه سايت باحال معرفي کنم، ولي وقت کم آوردم، دفعه بعد ايشالا. فعلا اين چند تا سايت رو نگاه کنين که به نظر خودم خيلي جالب اومدن:
اول از همه وبلاگ ابوجهل خان که مدتيه ازش بيخبر بودم ولي الان مدتيه که خيلي ازش خبر دارم!
وبلاگ يک دختر خانوم مشهدي.
يک سايت ايراني در مورد موسيقي که خيلي کامل و جالبه.
يک سايت خبري ايراني.
و يک سايت اصفهاني که به نظرم جالب اومد.
خوش باشين. به اميد ديدار

 

لینکستان .::. .::. Admin .::. 8:34 PM