::‌اکسير::‌Exir::اکسیر::

Exir Weblog :: وبلاگ اکسیر ::

Thursday, January 08, 2004

سلام.
اول اينکه سايتي که ازش کامنت گرفتم، فعلا خرابه. اگه ديدين نميتونين کامنت بذارين، تقصير من نيست.
دوم مي خواستم جريانهاي روز عيادت از بميها رو بنويسم، هم ديدم که وقتش گذشته، هم بقيه ي مشهديها نوشتن و هم من اصلا تو اين لحظه حوصله شو ندارم. فقط ارداويراف عکسهايي رو که اونروز گرفته رو گذاشته تو وبلاگ مشهديها. اگه دلتون خواست يه سري بزنين.
***
پولهايي که في البداهه روز عيادت از بچه ها جمع کرديم، دست من بود. من هم همون اول که پيشنهاد دادم، به همه گفتم که چون به هيچ جا اعتماد نداريم، با اجازه ي شما پولها رو ميريزم به حساب آموزش و پرورش کرمان تا براي مدرسه سازي و خريد لوازم التحرير بچه هاي بم خرج بشه. همه هم موافقت کردن.
رفتم بانک ملي ولي از اين شماره حساب بيخبر بودن. رفتم آموزش و پرورش مشهد، بعد از کلي پرس و جو، با خود دبير ستاد حوادث غيرمترقبه حرف زدم و گفتم يه مقدار پول امانت دست منه و ميخوام به اون حساب بريزم. ايشون هم بهم حواله ها رو نشون داد که از حساب آموزش و پرورش خراسان به حساب کرمان واريز کرده بودن. من هم از بس سوال کردم ازش تا مطمئن بشم، طرف عصباني و شد و قهر کرد و گفت که من با سند حرف ميزنم ولي شما باور نميکني؟!
گفتم چون اين پول امانته، ميخوام فقط براي مدرسه سازي خرج بشه تا من به کسي مديون نشم. بالاخره اطمينان کامل پيدا کردم و به حساب ستاد آموزش و پرورش خراسان ريختم تا اونا خودشون حواله کنن.
تا الان که اينو مينويسم، اسکن رسيد بانکي حاضر نشده. دفعه ي بعد براي اينکه کاملا خيالتون راحت بشه، عکس فيش رو ميذارم اينجا.
ولي اون روز تو بيمارستان ياد اين ضرب المثل مشهدي افتادم «عشق به زور و مهر به چمبه»! مشهديها به زور مي خواستن اين چند نفر حادثه ديده رو لبريز از محبت کنن!
باز هم ممنون از همه که اومدن.
***
عضوگيري براي گروه جستجو:
يکي از دوستهاي اينترنتي ام از تهران، برام آف گذاشته بود که دنبال يه بمي با اين اسم تو مشهد ميگردم، اگه مي توني تو ردش رو بگير.
من هم بعد از چند روز بالاخره ردش رو تو بيمارستان کامياب گير آوردم. ولي گفتن ديروز مرخص شده. نقاحتگاهش رو پيدا کردم. با پرستارش که روز عيادت بچه هاي وبلاگي باهاش آشنا شده بودم، تلفني حرف زدم و جريان رو گفتم براش.
اون خانوم داشت بال درمياورد، چون ميگفت که اين آقاي مريض از وقتي اومده اينجا ساعتي يه بار تشنج ميکنه و تا حالا يه کلمه هم حرف نزده و ميگه که همه ي آشناهاش مردن.
گوشي رو داد به خود مريض، بهش گفتم که چند تا از فاميلهات تو تهران دنبالت هستن، باور نميکرد. چندين بار بهش کامل قضيه رو گفتم تا بالاخره يک کم باور کرد. فکر ميکرد که الکي دارم اميدوارش ميکنم.
بعد که با پرستارش حرف زدم، ديدم داره گريه ميکنه، ميگفت تو با حرفات صد و هشتاد درجه اينو عوض کردي، داره حرف ميزنه و ميخنده...
من که خجالت مي کشيدم پاي تلفن گريه کنم ولي الان که دارم تعريف ميکنم، دوباره گريه ام گرفت... خلاصه پيگير قضيه شديم و اين مريض رو به چند نفر از خانواده اش که زنده مونده بودن رسونديم.
خيلي خيلي ممنون از «مريم خانوم از تهران» که من رو وارد اين قضيه کرد.
بعد از اين جريان به اين فکر افتادم تا يه گروه «جستجوي مفقودين و رسوندن بازماندگان به هم» تشکيل بدم.
رفتم سراغ حافظ، اين اومد برام:
مژده ي وصل تو کو، کز سر جان برخيزم
طاير قدسم و از دام جهان برخيزم...
واما حالا:
هرکسي، از هرجاي ايران که اين نوشته رو ميخونه و دوست داره تا به ما کمک کنه، بسم الله. خرجش فقط سرچ اينترنت و تلفن زدن به بيمارستانهاست. همين.
ولي بهتون بگم، وقتي دو نفر گمشده رو به هم ميرسونين، انگار که دو تا مرده رو زنده کردين... حرف از دين و ايمون هم نميزنم، چون يه عده به اين کلمه ها حساسيت دارن، فقط ميگم که اين کارتون نهايت انسان بودن شما رو نشون ميده.
به خاطر اون غزل حافظ، اسم گروه رو هم ميذاريم «مژده ي وصل».
هرکس ميخواد کمک کنه، بهم ميل بزنه چون کامنت اينجا خرابه و بعضي آفها به دستم نميرسه.
منتظريم، ما رو چشم به راهتون نذارين...
***
چند روز پيش ديدم تلفن با من کار داره، اول نشناختمش بعد که خودش رو معرفي کرد يادم اومد که کيه. از ستاد جبهه ي مشارکت زنگ زده بودن و براي تشکيل ستاد انتخاباتي کانديداهاشون، دنبال «افراد متخصص و باتجربه» ميگشتن! و من رو پيدا کرده بودن!
من هم بي رودواسي بهشون گفتم:‌ «با عرض معذرت مدتيه که سياست رو گذاشتم گوشه ي ديوار و بهش...»! دست از سرم وردارين. «مرا به خير تو اميد نيست، شر مرسان.»
حالا که حرف انتخابات شد بگم که، با پوزش از همه ي کانديداهاي محترم، من تو اين انتخابات نه راي ميدم و نه ميذارم اطرافيانم راي بدن. شايد اين راي ندادن هامون اين دوره، اينا رو سر عقل بياره و دست از خودخواهي و سودجويي خودشون بردارن و يک کم به فکر اين مردم بدبخت بيافتن.
البته اگه قرار بود که درس بگيرن، بايد از همون رايهايي که براي شوراها بهشون نداديم، درس ميگرفتن. ولي متاسفانه خوابشون خيلي سنگينه...
طفلک خاتمي که تو چه گردابي خودش رو انداخت... خدا کمکش کنه...
***
خيلي جدي و احساسي حرف زدم. حالا برگرديم به همون سيستم اکسير!
***
بچه هاي مشهد، اگه دوست دارين که تلفنتون بي دردسر ويژه بشه، يعني پشت خطي و دايورت و اين حرفاش درست بشه، کافيه از همون شماره اي که ميخواين، يه زنگ به اين شماره بزنين=111143 (چهار تا يک، چل و سه) يه بوق طولاني ميزنه و تلفنتون ويژه ميشه. يعني هم مي تونين دايورتش کنين و هم اگه مشغول باشه و کسي زنگ بزنه، بوق ميزنه تا بفهمين که کسي پشت خطه و قطع کنين تا با نفر دوم صحبت کنين.
اين رو يکي بهم ياد داد و هنوز نميدونم که تو قبض بعدي برام چيزي مياد يا مجانيه! اينو گفتم تا بعدا باهام دعوا نکنين که چرا نگفتي پوليه!
***
تو اون سمينار ازدواجي که مامانم منو به زور فرستاده بود!، استادش يه جمله اي گفت که الان يادم اومد. من که خيلي باهاش حال کردم. ميگفت:
ازدواج مثل يه مسافرت ميمونه که زن و شوهر از شهر زنجان شروع ميکنن، بعد ميرسن به ميانه، بعد سيرجان و آخرش هم ميرسن به برازجان! (اول زن جان، بعد ميانه، بعد سير ميشن و سيرجان و بعد هم ميگن برو از جونم چي ميخواي!)
***
بدون شرح: زن در عصر ارتباطات:
1. HARD-DISK Woman: She remembers everything, FOREVER.

2. RAM Woman: She forgets about you, the moment you turn her off.

3. WINDOWS Woman: Everyone knows that she can't do a thing right, but no one can
live without her.

4. SCREENSAVER Woman: She is good for nothing but at least she is fun!

5. VIRUS Woman (Also known as WIFE): When you are not expecting her, she
comes,installs herself and uses all your resources. If you try to uninstall her
you will lose something, if you don't try to uninstall her you will lose
everything...

***
«نقطه چين» رو ديدن؟ فعلا که خيلي مزخرفه، خدا کنه درست بشه. اون دختره، شقايق، رو شناختين؟(شقايق جودت)
اين همون دختريه که تو «سلام سينماي مخملباف» اومد تست بازيگري بده و به مخملباف يواشکي گفت ميخوام تو فيلم بازي کنم تا دوست پسرم منو ببينه!
بعدش هم مخملباف تو «گبه» ازش بازي گرفت و شد «گبه خانم».
حال کردين اطلاعات سينمايي رو؟!
***
تاحالا پري دريايي ديدن؟ اين عکسش. راست و دروغش گردن خود سايتش!
ولي فکر کنم به جاي «پري دريايي» بايد بهش بگن «اجنه ي دريايي»! خدا قسمت نکنه همچين پري اي!!!
***
لينکهاي باحالم ته کشيده. چون خيلي وقت گشت زدن تو نت رو نداشتم. ولي اينا رو ببينين:
يه سايت ايراني که به نظرم جالب اومد.
سايت بانکيها که درمورد اقتصاد و مسايل بانکي مينويسه.
يه وبلاگ که گزارش روزانه از بم مينويسه. ولي حوصله نداشتم کامل بخونم. اگه چرت و پرت بود، ببخشين!
***
توصيه بهداشتي:
لطفا بعد از خوردن صندلي، دندانهاي خود را مسواک بزنيد!

***
همينا ديگه... فعلا خوش باشين. التماس دعا

 

لینکستان .::. .::. Admin .::. 11:34 AM