::‌اکسير::‌Exir::اکسیر::

Exir Weblog :: وبلاگ اکسیر ::

Thursday, January 15, 2004

سلام. حال و احوال؟
اول، گروه مژده ي وصل، خيلي قوي و بااميد داره کار ميکنه. تا حالا يازده نفر رو که فکر مي کردن مردن، تو کل ايران پيدا کرديم و خبر سلامتي شون رو به خانواده هاشون داديم. اگه دوست دارين تو اين کار با ما شريک باشين، کافيه يه ميل به من بزنين: oopsiran@hotmail.com
دوم، تصميم بر اين شد که ديگه براي ليست دوستام، آف تبليغاتي نفرستم. يعني از نوشته ي قبلي ام، ديگه به کسي خبر نميدم که اکسير به روز شد. چند دليل داره که يکيش اين بود که فکر مي کنم بعضيها رو با اين کارم ناراحت ميکنم و اعصابشون رو خراب ميکنم.
سوم، يک کاري دارم ميکنم که اگه درست بشه، يه شيريني مخصوص همه تون رو مهمون ميکنم. دعا کنين فقط درست بشه، بدون اينکه لازم باشه پول مفت به کسي بدم، دعا کنين درست بشه فقط...
چهارم، دنبال يه همکار براي راه اندازي مش لوگو ميگردم. ترجيحا مشهدي، مذکر، علاف تو نت! اگه هستين، بهم خبر بدين.
پنجم، حدود هزار ساعت اينترنت شبانه البرز دارم که سربسته، به
کارم نمياد. به بالاترين قيمت پيشنهادي مي فروشم!
ششم، اين هم عکس فيش بانکي کمک به زلزله زده ها از طرف بچه هاي مشهدي که اومدن قرار وبلاگي. اين رو فقط به خاطر برداشته شدن بار مسوليت از رو شونه ام اينجا ميذارم، نه ريا، نه لوس بازي و نه هيچ دليل ديگه. لطف کنين کس ديگه نگاش نکنه و فقط بچه هايي که پول دادن ببينن تا مطمئن بشن.
اين از اين. حالا اصل مطلب!
***
چقدر خنده ام گرفت از اين جريان تحصن و شکايت اين نماينده ها! همينجور خبرها رو مي خوندم و از ته دل مي خنديدم! ياد اون ضرب المثل «جيک جيک مستونت بود، فکر زمستون بود؟» افتادم!
تا وقتي که وکيل بودن و حقوقهاي مفت رو مي خوردن و بشکن ميزدن و راه ميرفتن، که ياد مردم نبودن، حالا که ديدن نه بابا، اين تو بميري از اون تو بميري ها نيست، يادشون اومده که بايد از حق ملت دفاع کنن!
همه ميدونن که من يه آدم امي، بيسواد و عام هستم که از هيچ چيز سر درنميارم. ولي خداييش، کار به جاهاي ديگه ندارم، همين نماينده هاي فعلي مشهد چيکار کردن؟ کي اسم اينا رو تو اين چهار سال شنيد؟‌
آقاي «عبايي خراساني» که اگه اشتباه نکنم، روز اول مجلس فقط رييس سني بود و بعد رفت که رفت!
«ظفرزاده» و «تکفلي» هم که الهي شکر قيافه و اسمهاشون يادمون رفته بود!
آقاي «تاجرنيا» هم اگه عضو هيات مديره ي استقلال نبود، حتي همون چهار بار هم اسمش رو جايي نمي شنيديم! (عمرا اگه ميدونستم که اين آقا آبيه، نه بهش راي ميدادم و نه براش تبليغ ميکردم!) مشهد رو آباد کرد، حالا هم که رفته از قم کانديدا شده!
باز خدا به خانوم «خاتمي» خير بده که دو بار اسمش رو شنيديم که براي زنها يه کاري کرد!
حالا همه ي نماينده ها به خودشون افتادن که اي داد بيداد، ما رو رد صلاحيت کردن! مردم نماينده هاتون رو انداختن کنار! بياين تحصن کنين! بياين از ما و حقوق خودتون دفاع کنين!
از اين طرف هم راستيها، با کمک تلويزيون دارن قاه قاه به ريش همه مون ميخندن!
تلويزيون که با بدذاتي و بدجنسي تمام داره کارش رو ميکنه. سريالها رو مي بينين؟
فکر ميکردم که من چون فکرم منحرفه به اين چيزا فکر ميکنم، ولي ديدم حکمت خام هم درست همين حرف رو ميزد!
اون از «کيف انگليسي» که درست تو اين بحبوحه دوباره دارن نشونش ميدن! با اينکه هنوز دو سال نشده بود که پخشش تموم شده بود!
اون از «آقاي دغل» که کم مونده بياد بگه، آهاي مردم، نماينده هاتون همه آقاي دغل هستن!
اون از «پزشک دهکده» که هرچي قسمت انتخاباتي بود، الان پخش ميکنن!
فکر کنم «مهران مديري» رو هم مجبور کنن که يه هفته از برنامه شو اختصاص بده به انتخابات و مسخره کردن کانديداها!
ولي جدا از همه چيز، درحال حاضر، به نظر من هيچ گروه و حزبي دنبال منافع مردم و مصلحت کشور نيست. همه دنبال پر کردن جيب خودشون. فقط فکر ميکنم «نهضت آزادي» بتونه يک کم خواسته هاي مردم رو عملي کنه. اون هم به خاطر اينه که بيست و پنج ساله از قدرت دور بوده. کافيه مزه ي قدرت رو بچشه، تا بشه مثل مشارکت و همبستگي و کارگزاران و ...
ولي يه توصيه ي دوستانه به اونايي که به هردليل ميخوان راي بدن. يا به خاطر ترس، يا براي مهرش، يا به زور و يا به هر دليل ديگه:
اگه خواستين راي بدين، راي سفيد يا باطله تو صندوق نندازين. يا راي ندين اصلا يا به همين چپيها راي بدين. چون از قديم گفتن «بين بد و بدتر، بايد بد رو انتخاب کرد!» البته اگه خواستين راي بدين. اگر هم مثل من نخواستين بدين، چه بهتر!
***
يه جوک ديگه: اين قضيه «ستاد ضد اصلاحات» رو شنيدين؟ يعني چي اين بچه بازيها؟
اگه چيزي هست، مثل بچه ي آدم و بي ترس و با شجاعت اعلام کنين که فلاني و فلاني و فلاني، دارن توطئه مي کنن.
اگر هم چيزي نيست (که بعيده نباشه!) ساکت باشين. اين کارا يعني چي؟
مثل اين بچه ها که هي ميرن پيش بابا و ننه شون و الکي از هم شکايت ميکنن...!
***
دکتر محمد علي اکبري، استاد انرژي درماني، بزرگترين شفا دهنده ي دنيا، در زندان مشهد به جرم کلاهبرداري داره آب خنک مي خوره! جلسه ي اول دادگاهش هم برگزار شده! دفعه ي بعد اگه يادم باشه، براتون چند تا از معجزه هاشو تعريف ميکنم!
***
آخه يکي نيست به اينا بگه، شما که تا آمريکا ميگه «ايران فلانه»، اينجور به خودتون ميافتين و داد از آزادي و دمکراسي ميزنين و شعار ميدين که هيچ کشوري نبايد کاري به کشور ديگه داشته باشه، پس چرا اينجور دارين خودتون هلاک ميکنين که تو مکانهاي عمومي فرانسه، حجاب ممنوع شده؟!
به من و شما چه ربطي داره؟ مسلموناي فرانسه خودشون ميدونن چيکار کنن، وقتي تو يه کشور لاييک مسلمون شدن يا رفتن اونجا، بايد فکر اينجاهاشو هم ميکردن. اگه راست ميگين، وضع حجاب رو تو همين کشور خودتون درست کنين!
ولي اين حرفاي من به اين معني نيست که من موافق اون قانون هستم. نه، ولي قانون يه کشور ديگه به من و تو چه؟!
***
رفتم دکتر، نسخه ام رو تجديد کرد. رفتم داروخونه، يه داروي ديگه بهم داد. اومدم خونه ديدم اشتباهه. رفتم گفتم چرا اينو دادين؟ آقاي دکتر گفتن:‌ «ا! چرا اشتباه کردم؟» و هر هر خنديدن!
بهش گفتم: «مرتيکه ي خر، اگه به جاي من يه دهاتي بيسواد اومده بود و مثلا به جاي آمپول گشاد کننده ي عروق، آمپول تنگ کننده بهش ميدادي، بعد که اون بدبخت ميزد و ميمرد، باز هم همينجور مي خنديدي؟»
باور کنين هرچي سرمون مياد، حقمونه! تا ما اينجوري هستيم، بايد همين بلاها هم سرمون بياد...!
***
وقتي يه زماني، يکي ميگفت «هر ايراني، يک پيکان» بهش فحش ميدادن که ترويج تجملگرايي و ظاهرپرستي و ... ميکني!
حالا به قول يکي از بچه ها، کار به جايي رسيده که بايد بگن «هر ايراني، يک کارخانه ي موتور سيکلت سازي!»
تا چند ماه ديگه هم ميگن: «هر ايراني، يک سمند!»
آخ که دلم خونه... دست رو هرچي گذاشتيم، تبديل به جوادترين چيز ممکن شد! سمند گرفتيم، شد تاکسي، فروشگاه فرهنگيان با بن فرهنگيان ميده، به کسبه با پروانه ي کسب قسطي ميدن و ....
نوکيا ۳۶۵۰ گرفتم، عالم و آدم گرفتن، کم مونده که با هر سيم کارت يه ۳۶۵۰ هم بدن!
خلاصه اگه قصد داشتين چيزي رو جواد کنين، به من بگين تا بگيرمش، در کوتاهترين زمان ممکن، جواد خواهد شد!
***
ميخوام ابروهامو وردارم! نميدونم زيرش رو بردارم، يا روشو، يا هم زير و هم رو؟! آخه ماشالا خيلي...! ولي شايد همه شو تيغ زدم و با مداد يه ابروي کموني خوشگل براي خودم بکشم! چطوره؟!!!
***
اخطار:
براي بعضي از بچه هاي پرشن بلاگ، ميل و کامنت اومده که «داريم سرور رو عوض مي کنيم، آي دي و پسوردتون رو به اين آدرس ميل کنين!»
مبادا گول بخورين! آخه فکر ميکنين مديراي پرشن بلاگ پسورد شما رو لازم دارن؟!!!
يا مثلا ميان از «نوآور» بهتون ميل ميزنن؟!!!
هيچوقت و به هيچ قيمتي پسوردتون رو به هيچکس ندين!
به زودي چند تا توصيه ي امنيتي براي بچه هاي تازه کار مي نويسم تا حواسشون رو جمع کنن.
***
يک سايت مد و فشن که هنوز فيلتر نشده!
يه صفحه ي ديگه درمورد بم، به انگليسي.
سايت دختر خانوم ايراني که دور ايران رو با دوچرخه مي چرخه! (اين آدرس رو بهناز خانوم بهم داده بود که الان يادم اومد.)
يه وبلاگ مشهدي که تازه کشف شده!
همينا فعلا. چند تا آدرس جديد هم به لينکهاي تو صفحه اضافه شد.
***
بدون شرح:
تبليغ «ناخن مصنوعي»! من ياد ضرب المثل معروف «گوزن رو چه به شقايق!» افتادم، شما ياد چي ميافتين؟

عرضي نيست. خوش باشين و التماس دعا

 

لینکستان .::. .::. Admin .::. 1:06 PM