::‌اکسير::‌Exir::اکسیر::

Exir Weblog :: وبلاگ اکسیر ::

Wednesday, March 31, 2004

سلام. خوبين؟ عيدتون مبارک بوده تا حالا؟ ايشالا که سال خوبي رو شروع کرده باشين و تا آخرش هم خوب باشه براتون.
راستش چند نفر بهم گفتن که خيلي غم انگيز نوشتي. درسته، آدم وقتي دلش گرفته، دل قلمش هم ميگيره و غم انگيز مينويسه. وقتي هم شاد باشه، قلمش هم شاد ميشه.
به نظر من آدمها چهار دسته ان:
اونايي که مي خندن تا خنديده باشن. که من بهشون ميگم «عاقلها»!
اونايي که گريه ميکنن تا گريه کرده باشن. که من بهشون ميگم «خلها»!
اونايي که گريه ميکنن تا نخنديده باشن که به نظر من «خود آزار» هستن!
و اونايي که ميخندن تا اشکهاشون نريزه و گريه نکنن که من بهشون ميگم... چيزي نميگم به اينها. چون خودم هم يکي از همين آدمها هستم.
***
بچه که بودم خيلي عيد رو دوست داشتم. تمام عيد رو ميگم. از لحظه ي سال تحويل که همه ي خانواده دور سفره (که اسمش سفره بود ولي روي ميز پهن ميشد!) جمع ميشدن، بابام به قرآن تفال ميزد و يه جاييش رو باز ميکرد و مي خوند، مامانم به حافظ تفال ميزد و مي خوند، همه رو به قبله بوديم و ما بچه ها حواسمون به نارنجهايي بود که توي ظرف آب انداخته بودن. چون بابام ميگفت درست لحظه ي تحويل سال نارنج تکون ميخوره.
قبل از سال تحويل دو تا شمع روشن ميکرديم که نبايد خاموش ميکرديم تا خودشون خاموش بشن. يه مشک عنبر هم روشن ميکردن که بوش همه ي خونه رو برميداشت. (هنوز هروقت بوي مشک عنبر ميشنوم، ياد عيد ميافتم).
بابام ميگفت بايد سر سال تحويل تو دستهامون سکه بگيريم تا آخر سال پول تو دستمون باشه! بعد تلويزيون اون آهنگ معروف رو ميذاشت و ما همه بي استثنا گريه مون ميگرفت. (نميدونم چرا هميشه سر سال گريه ام ميگيره؟!) بعد همديگه رو ميبوسيديم و بابام اول به مامانم عيدي ميداد و بعد هم به ما. بعد بابام ميرفت بيرون و سبزه رو ميگرفت دستش و زنگ ميزد و مامانم در رو براش باز ميکرد. بعد هم تلفنها شروع ميشد.
بعد از گذشت چندين سال، هنوز هم همين کارها ميشه تو خونه ي ما... ولي امسال چيزي نبود که دل من رو شاد کنه.
هنوز هم چيزهاي جالبي هست که فقط تو عيد ميشه درکشون کرد. ماشينهاي تميز. آدمهاي خوشگل و مرتب. مردها و پسرهاي چپه تراش و کراوات زده، خانومها و دخترهاي ترگل ورگل. اصلا رنگ شهر هم عوض ميشه و همه چيز برق ميزنه. عيدي دادن و عيدي گرفتن.
از بعضي چيزها هم خيلي خنده ام ميگيره، يکيش همين ديد و بازديدها. امروز خاله و عمو و عمه و دايي کوچيکم ميان خونه مون، فردا و پس فردا ما بايد بريم بازديدشون رو پس بديم. باز ميره تا يکسال ديگه!
از وقتي هم که ميرسيم بايد چيزي بخوريم تا وقتي که برميگرديم! مردم فکر ميکنن تو عيد، بيشترين احترامي که به مهمون ميشه گذاشت اينه که بيشتر بهش بدي بخوره! سالي يکبار همديگه رو ميبينيم و ميره تا عيد سال ديگه! خوب به اين قضيه دقت کنين، حتما خنده تون ميگيره...
امسال وضع عيديها بدک نبود. ولي قرار شده سال ديگه باباي غزل يه پژو ۲۰۶ نقره اي به من عيدي بده، مامانش هم سه ميليون نقد تا خرج ماشين کنم و به سليقه ي خودم اسپورتش کنم! (آخه من عاشق ۲۰۶ نقره اي اسپورتم!) بابا و مامان من هم قرار شده سال ديگه به غزل يه زانتياي سورمه اي عيدي بدن! (دروغ که استخون نداره تا تو گلوم گير کنه!)
***
راستي اسکناسهاي دوهزار تومني رو ديدين؟ اينجا عکسشه. ولي اولين اسکناسي که من ديدم، خيلي جا خوردم. همينجور چشمي و يه دفعه گفتم، اينکه کجه! صاحبش و بقيه گفتن يعني چي؟ بهشون نشون دادم که عرض يک طرف اسکناس از عرض طرف ديگه اش حدو ۲-۳ ميليمتر بيشتره! يعني به جاي اينکه مستطيل کامل باشه، ذوزنقه است! آخر صنعت برش!
فکر کرديم که همه شون رو اينجوري برش دادن تا مدلش اينجوري باشه. ولي اسکناس سالم هم ديدم. يکي ديگه پيدا کردم که کمتر کج بود. با هزار منت و زحمت داداشم خريدش. خواستم ازش عکس بگير و بذارم اينجا که فرصت نشد. ايشالا دفعه بعد نشونتون ميدم که دوهزار تومني کج چه شکليه!
***
ماشالا به شهرداري و شوراي شهر مشهد. چقدر قشنگ فاتحه ي شهر رو تو فصل مسافري خوندن! شهر تبديل شده به ميدون جنگ! يه جاي سالم توش نمي تونين پيدا کنين!
يه درخواست هم براي همکاري دارم، هرکس هر خبر تاپي از بخور-بخورهاي شهرداري و شوراي شهر و اينجور چيزا داره، ميتونه بفرسته براي اکسير تا اگه خواست به اسم خودش يا بدون اسم چاپش کنم. به شرطيکه خبرش موثق باشه. ميخوام دست اونايي که نمي خوان و نمي ذارن مشهد درست بشه رو، رو کنم.
***
ساعتهاتون رو اول فروردين عقب-جلو کردين؟! يه چيزي قبلا تو اکسير نوشته بودم درمورد جلو و عقب کشيدن ساعتها، لينکش رو پيدا نکردم. اگه کسي پيدا کرد به خودم هم بده!
ولي روز سوم فروردين توي برنامه کودک ديدم ساعت پشت سر عمو پورنگ هنوز درست نشده. همونجا SMS زدم براشون که درستش کنين. جواب دادن که الان درست ميشه. تو فاصله ي دو تا برنامه درستش کردن و پورنگ هم با صداي بلند ساعت درست رو اعلام کرد! نذاشتم که آبروي عمو پورنگ و تهيه کننده اش بره! (واي... اينجا نوشتم که آبروشون رفت!!!)
***
تصميم گرفتم ايندفعه که به مناسبتي خواستن توي خانواده گوسفند بکشن، من فداکاري کنم و با يک عمل جوانمردانه و حيوان دوستانه، گوسفنده رو به جاي کشتن، همونجا آزاد کنم، بره براي خودش! به نظرتون کار خوبيه يا نه؟!!!
***
از نيشابور خبر رسيده که مدتيه يه سي دي جديد بين مردم تکثير شده، به اسم «فاجعه ي قطار نيشابور»! از نيم ساعت قبل از انفجار قطار و نيم ساعت بعدش فيلم گرفتن و بين مردم پخش کردن!
دوستم ميگفت که هرکس اين فيلم رو ديده، بلافاصله بعدش حالش به هم خورده! چون توش پر از فيلم آدمهاي مرده و دست و پاي کنده و صحنه هاي دلخراش و وحشتناکه. براي من هم آورده بود که با هزار بدبختي راضيش کردم که طاقت ديدن همچين چيزايي رو ندارم. تورو خدا ببينين مردم از چه راههايي پول در ميارن...
***
ميخوام بطور خلاصه بهتون درس عشق و عاشقي بدم.
اول در مورد خود کلمه ي عشق. دو نظر وجود داره:
يکي اينکه ميگه عشق مخفف علاقه ي شديد قلبي است.
يک عده هم ميگن مخفف علاقه ي شديدا قلابي!
در اين مورد نظر نميدم ولي درس اولش اينه که:
«هيچ عاشقي، معشوق نميشه.» يعني کسيکه عاشق شده، هيچوقت طرف مقابلش، عاشقش نميشه. يعني عشق هميشه يکطرفه است.
درس دومش هم اينه:
«هيچ دختري نمي تونه عاشق بشه.» سر اين قضيه باهاتون شرط ميبندم.
درسهاي بعدي هم باشه براي بعد.
***
ميدونين به چه نتيجه اي رسيدم؟ در اينکه مشهديها پررو هستن، هيچ شکي نيست! ولي فهميدم که از مشهديها پر روتر، اصفهانيها هستن! (باز کسي دعوا راه نندازه! نصف فاميلهاي خودم اصفهاني هستن و سه تا رفيق معرکه ي اصفهاني هم دارم!) ولي خداييش از اصفهاني جماعت پر روتر نديدم! چرا؟
چون يه شب ساعت دوازده و نيم، ديديم زنگ در رو ميزنن. سراسيمه پريديم که چه خبره؟ کيه؟ در رو باز کردم، ديدم يه عده از فاميلهاي اصفهانيمون، بيخبر از اصفهان اومدن مشهد و الان هم شام و خواب اومدن خونه ي ما! حالا انگار تو اين مشهد، نه هتل گير مياد، نه مهمونسرا نه رستوران يا ساندويچي، نه هيچ جاي ديگه که برن اونجا و نصفه شب خراب نشن رو سر ما!
ولي شديدا مخلص اصفهاني ها هستم، بيزحمت اين حرفم رو به دل نگيرن... حقيقت تلخه!!!
***
بريم سر لينکها:
* سايت مهران مديري. سايت و وبلاگ سيامک انصاري. (کوروش نقطه چين!) سايت امير حسين صديق. (باباي زيزي گولو!)
* يه عکس قشنگ از روزنامه شرق، در مورد بم و مردمش که سايت بي بي سي از خواننده هاش خواسته براش توضيح بنويسن. (لينک از فرشته خانوم از سوئد)
* وبلاگ آموزشگاه علوم كشاورزي سبزايران.
* يه فلش خيلي قشنگ درمورد بوش!
* يه سايت مخصوص breakdance.
* يه فروشگاه آنلاين تهراني.
* يه سايت جالب ايراني. حتما بهش سر بزنين.
* يه وبلاگ کامپيوتري خيلي باحال. وبلاگ ميکرون.
* يه کارت تبريک عيد خيلي باحال درمورد عمو نوروز و حاجي فيروزهاي کنوني! (لينک از مونا)
* يه سايت درمورد حجامت! (گرفتن خون به روش جديد و بهداشتي!)
* اين بنده ي خدا چقدر پير شده!
***
اگه تونستين کسيکه توي اين عکس شيشه هاي هتل بهمن مشهد رو پاک ميکنه، رو پيدا کنين! چه کار خفني و چه شکار لحظه هايي!

***
و آخرين خبر اينکه، بالاخره سر من هم باز شد! يعني سرباز شدم. يعني رفتم قاطي آشخورها! گويا قسمت نبود که معاف بشم. طرح فروشش هم که تصويب نشد. به هرحال راضيم به رضاي خدا.
از بچگي فکر ميکردم که سربازي معاف ميشم ولي قسمت نبود، براي همين الان خيلي رفتم تو فکر و دارم قضيه رو براي خودم قابل هضمش ميکنم.
البته خيلي خوبه و براي من فايده هاي زيادي داره. اول اينکه بيست و چند سال زندگي کردم و آدم نشدم، شايد تو سربازي آدم بشم! يک فايده ي ديگه اش اينکه شايد خانواده ام و مخصوصا غزل خانوم، وقتي ازشون دور بشم، قدرم رو بدونن و هوامو داشته باشن. تا وقتي که پيشش بودم که قدرم رو ندوست، اينجوري شايد بفهمه که چه کسي رو از دست داده و وقتي برگشتم کمتر اذيتم کنه!
يه فايده ي ديگه اش اينکه شايد خدا خواست و جنگ شد و ما رو هم فرستادن خط مقدم و شهيد شديم! اونوقت خانواده ام ميشن خانواده ي شهيد و غزل هم ميشه همسر آينده ي شهيد!!!
ولي خوب شد که فروشي نيست. چون تمام عمر من دو-سه ميليون ارزش نداشت، چه برسه به دو سالش! از وقتي هم به دنيا اومدم دارم پولهاي بابام رو حروم ميکنم، اقلا اين مقدار رو ديگه حروم نکنم. از همه ي اينها گذشته اصلا به چه حسابي اينهمه پول مفت رو بدم اينا بخورن؟!
به هرحال اگه قطعا رفتني شدم ازتون خدافظي ميکنم. شايد غزل اينجا بنويسه، خيلي که ازش خواهش کردم، ولي هنوز معلوم نيست. ولي اگه با من کاري داشتين، غزل با آي دي من آنلاين ميشه و ميلهامو چک ميکنه. هواشو داشته باشين و تنهاش نذارين. طفلک دلش ميگيره...
***
خوش باشين و التماس دعا، مخصوصا اون خانوم...

 

لینکستان .::. .::. Admin .::. 5:45 PM