::‌اکسير::‌Exir::اکسیر::

Exir Weblog :: وبلاگ اکسیر ::

Wednesday, March 17, 2004

پيش از شروع...

يک سال نوي ديگه هم رسيد. سال گذشته يعني هشتاد و دو، بدترين سال عمرم بود. از هرکس ديگه هم که پرسيدم همين نظر رو داشت و گفت که سال بدي بود. فکر کنم سال به سال بدتر هم بشه برام.
چقدر اين سالي که گذشت سخت گذشت. چقدر غم از خودش بجا گذاشت. چقدر عذاب کشيدم...
امسال هم اصلا شور و شوق عيد رو ندارم. حتي اصلا دلم نمي خواد که عيد برسه...
ولي ايشالا اين سال جديد، يه سال خوب، شاد، موفق و به ياد ماندني باشه براتون. ايشالا به هرچي که ميخواين و به صلاحتونه برسين.
هنگام تحويل سال، ياد اونايي باشين که تو بيمارستان هستن، ياد خانواده هايي که مريض دارن و سفره ي هفت سين ندارن، ياد پليسهاي واقعي که سر پستشون هستن، ياد پرستارها و دکترهاي کشيک، ياد آتش نشانها، ياد مردم بم که الان ديگه نيستن، ياد زندانيهاي بيگناه، ياد مسافرهاي دور از خونه و ياد تمام بيمارها...
مي خواستم اولش اينو بنويسم ولي حالا مي نويسم:
بازگشت دوباره ي بهار خجسته، زندگيتون بهاري، لبتون خندون، روزگارتون خوش و دلتون شاد باد.
***
اينجا هم کارت هاي تبريک جارچي است.
***
سلام. خوب هستين؟
باز هم برگشتم. يعني طاقت نياوردم... اکسير تنها جاييه که ميتونم توش حرف بزنم، چطور ممکنه که بتونم بدون اون دووم بيارم؟
مي خواستم خيلي چيزا بنويسم.
مي خواستم از بي معرفتي و نالوطي بودن بعضيها بنويسم. بنويسم که چقدر خوب حق دوستي رو بجا آوردن. چقدر زياد احوالم رو پرسيدن. ميل و آف زدن، تلفن زدن. حتي اونايي که خودشون رو خواهر و برادرم ميدونستن. واقعا معني معرفت و رفاقت رو فهميدم. ميگن تو سختي آدم رفيقش رو ميشناسه و من کاملا رفيقهامو شناختم... تو اين مدتي که نبودم کار به جايي رسيد که چند نفر حتي لينک اکسير رو هم از تو وبلاگشون برداشتن. به خدا از اين کار اصلا ناراحت نيستم فقط نميدونم چه جوري اين مدت تونسته بودن منو تحمل کنن!
حتي اونايي که روزي چند تا SMS ميزدم براشون، وقتي ديدن خبري از من نشد، يه زنگ نزدن که کجا مردي تو. چرا چيزي نمي فرستي...
مي خواستم بگم وقتي الان عشق و عاشقي ها هم قلابي شده نبايد از دوست توقع داشت.
مي خواستم تشکر کنم از اونايي که احوالم رو پرسيدن، ميل زدن و آف گذاشتن، تلفن زدن. کسايي که اصلا حتي فکرش رو هم نميکردم. اصلا توقع نداشتم ازشون ولي منو شرمنده و خجالتزده ي خودشون کردن. خيلي ازتون متشکرم و تا آخر عمر لطفتون رو فراموش نميکنم. اسمهاشون رو نميگم چون ميترسم کسي از قلم بيافته ولي مخلص همه شون هستم.
به هرحال برگشتم.
از غزل خيلي خواهش کردم که براي شروع دوباره، تو اکسير بنويسه، اون هم هي گفت باشه ولي آخرش هم ننوشت. من هم مجبور شدم خودم دوباره شروع کنم.
براتون مهم نيست که کجا بودم و چيکارم شده بود. من هم قصد ندارم بگم ولي ميخوام فقط از خدا گله کنم...
از اوني که اون بالا نشسته و داره منو مي بينه... از اوني که باهام قهر کرده... گوشش رو به روي حرفام بسته...
خيلي ازش گله دارم... ميخواستم باهاش قهر کنم چون باهام قهر کرده ولي ديدم اون که به جاييش برنمي خوره، در عوض خودم بيشتر از اينا ضرر ميکنم...
باهاش خيلي دعوا کردم، خيلي ازش شاکي ام... ولي چه فايده... اون که تحويل نميگيره...
يه عمره که بنده اشم و حالا فکر ميکنم که اين حق رو داشته باشم که ازش چيزي بخوام... باهاش دعوا کنم و از دستش ناراحت باشم...
من ضعيف نيستم. به خدا ضعيف نيستم از اين بدترهاش رو هم ديدم، ولي صبر و طاقت آدم هم حدي داره... نمي دونم کي ميخواد اين بازي رو تموم کنه...
اون بالا نشسته و داره منو نگاه ميکنه که چه جوري دارم داغون ميشم...
نميدونم ديگه چي بگم... نترسين، نفرينم نميکنه... از اين بدترها هم بهش گفتم و کاريم نداشته... يعني کاش لااقل به خاطر اين حرفام يه بلايي سرم مياورد تا دلم خوش باشه که صدام به گوشش ميرسه... ولي حتي ديگه نفرينم هم نميکنه...
ميخواستم بگم خدا با من لج کرده، ولي ديدم که نه تنها با من، با فاميلم، با شهرم و حتي با ايران لج کرده و خيلي از دستمون عصبانيه...
تمام زمستون هواي مشهد بهاري بود، حالا که درختها شکوفه دادن و باغها و مزرعه ها دارن محصول ميدن، بارون و برف و تگرگ و هرچي به دستش رسيد، ريخت رو سرمون...
اون هم از بم، اون هم نيشابور، اون از بي آبي، گروني، فساد، بدبختي و بيچارگي... ديدين؟ خدا با ايران و ايراني قهر کرده...
شايد هم اينا مقدمه هاي ظهور امام زمان (عج) باشه؟ نميدونم... ديگه هيچي نيمي دونم...
بگذريم... فقط تورو خدا برام موعظه نکنين و سعي نکنين دلداريم بدين... گوشم از اين حرفا پره و دلم با دلداري هاتون آروم نميشه. تنها کاري که ازتون براي من برمياد، اينه که براي اون خانوم و دخترش دعا کنين. همين هفته يکي ديگه از آشناهامون هم مريض شد. منظورم از مريض رو مي فهمين يعني چي؟ يعني همون چيزي که هنوز براش درموني پيدا نکردن. حتي از آوردن اسمش به زبون هم متنفرم... براي اون هم دعا کنين... اگه حوصله داشتين براي خودم هم دعا کنين... همين.
***
چند نفر از بچه هاي مشهد ميخوان سال تحويل رو تو آسايشگاه معلولين فياض بخش باشن. اگه شما هم دوست دارين باهاشون باشين، از بادمجان سوال کنين.
من نميرم، چون رسم داريم که لحظه ي تحويل سال همه ي اعضاي خانواده کنار هم و سر سفره ي هفت سين باشيم تا تمام طول سال درکنار هم بمونيم، علاوه بر اين هم خودم به اندازه ي کافي دلم گرفته و غم و غصه دارم که ديگه نميتونم برم کنار يه عده معلول و عقب افتاده تا غصه ي اونا رو هم بخورم. همه ي اينا به کنار، اصلا حال و حوصله و تحمل شلوغي رو ندارم.
به هرحال هرکي هرجا هست، خوش باشه.
***
يه متن به نقل از کتاب «اشعار مشهدي»، سروده ي شاعر معاصر مشهدي، «مرحوم اصغر ميرخديوي»، در مورد مراسم شب چهارشنبه سوري در مشهد قديم، براي جارچي و صفحه ي فولکلوريک اکسير نوشتم. جالبه اگه دلتون خواست برين و بخونين.
***
اول فروردين، سالروز اسباب کشي اکسير از پرشن بلاگ به بلاگ اسپات هم هست. يادش به خير. يک سال گذشت...
***
چند تا از کتابهاي کتابخونه ام رو ميخوام بفروشم. در حدود صدتا. نميگم کتابهاي تاپ و نفيسي هستن، ولي تقريبا همه شون چاپ سالهاي سي و چهل هستن که با هزار بدبختي و خيلي گرون، در عرض چند سال جمع کردم. ولي اينا رو چون هم جا ندارم براشون و هم ديگه لازم ندارم، ميخوام بفروشم. اگه کسي خواست بگه. دوست دارم دست آشنا و کسي بيافته که قدرشون رو بدونه.
يه چيز ديگه. کسي هست که يه کمکي به من بکنه؟ ميخوام دو تا ليست از Blogrolling بگيرم ولي نه وقتش رو دارم نه حوصله. اگه کسي حاضر بود که همه ي مراحلش رو برام انجام بده و تر و تميز کدهاش رو تحويلم بده، بهم بگه. تشکر ويژه تو اکسير و سه روز پاپ آپ اکسير شدن هم طلبش. (چکار کنم که جور ديگه نميتونم تشکر کنم.)
***
يه سايتيه که خيلي وقته قراره تو اکسير معرفيش کنم ولي فرصت نشده. سايت ستاره ها از اروميه. از اون سايتهايي که همه چيز داره و سرتون رو گرم ميکنه. توصيه ميکنم يه سري بهش بزنين.
***
يه سري کامل عکس از ايران و تهران و بم. جالبه.
***
اين هم آخرين لينک امروز که فقط و فقط مخصوص «غزل» ميذارم اينجا. خيلي اين آهنگ رو دوست داره. فلش لوند بيژن.
***
به عنوان عيدي، اين هم اولين شکوفه ي «به ژاپني» باغچه مون که توي زمستون اومد و باغچه ي خشکمون رو بهاري کرد و با اين سرما و برف از بين رفت و اين عکس فقط ازش يادگاري موند...

الان حوصله ي لينک بيشتر ندارم. ولي تو عيد اگه زنده بوديم و شد، هم بيشتر مينويسم و هم لينکهاي جالب بهتون ميدم. از همه که برام کامنت گذاشتن سپاسگذارم و معذرت ميخوام که نتونستم به کسي سر بزنم. چند تا لينک جديد هم به اين بغل اضافه کردم.
خوش باشين. التماس دعا. مخصوصا سر سفره ي هفت سين، مخصوصا شفاي مريضا، مخصوصا مريضاي ما...

 

لینکستان .::. .::. Admin .::. 1:08 PM