::‌اکسير::‌Exir::اکسیر::

Exir Weblog :: وبلاگ اکسیر ::

Tuesday, May 25, 2004

سلام. قبل از هرچيز:
مراسمي جهت بزرگداشت كيومرث صابري فومني (گل آقا)، روز جمعه هشتم خرداد ماه در محل سالن هلال احمر (خيابان امام خميني (باغ ملي) حد فاصل خيابان جم و ميدان ده دي) از ساعت 5 برگزار ميشود. از تمامي دوستداران، خوانندگان، دوستان، آشنايان، وبلاگنويسان، وبلاگ خوانان و آحاد ملت دعوت ميشود که بيان!
***
دوم خرداد که گذشت، علاوه براينکه سالروز حماسه ي خاتمي بود (که الان حوصله ندارم درموردش حرف بزنم)، يه چيز ديگه هم بود.
دوم خرداد هشتاد و يک، اکسير در بلاگ اسپات افتتاح شد و اولين نوشته اش پست شد...
يه متني به مناسبت تولد اکسير اون پايين نوشتم، اگه حالش رو داشتين بخونين.
***
چه حالي ميده آدم کامنت نداشته باشه ها! توصيه ميکنم که شما هم کامنتهاتون رو بردارين. خيلي احساس راحتي به آدم دست ميده...
***
شديدا دچار کمبود محبت شدم... افسرده شدم حسابي... اگر از بچه هاي روانشناسي يا روانپزشکي کسي حوصله داشت يه وقت ملاقات برام بذاره، باهاش چت کنم ببينه چه مرگم شده... خيلي خل شدم...
***
خانواده ام ميدونن که من وبلاگ دارم و چيزي مينويسم ولي تا حالا نذاشتم که اينجا رو بخونن! چند روز پيش از دستم در رفت و چند شماره از اون مجله اي که توش چيزي مي نويسم رو گذاشته بودم رو ميز و يادم رفته بود جمعش کنم. مامانم برداشتش و با بابام خوندن.
واي... اگه بدونين چقدر مامانم بهم حرف زد! از بس اشکال گرفت ازم. (آخه مادرم هم دستي تو نوشتن داره ولي مثل من درپيت نويس نيست!)
ميگفت فاتحه ي زبان فارسي رو خوندي با اينجور نوشتنت! چرا عاميانه مي نويسي؟ چرا شکسته مي نويسي. چرا فلان. چرا بهمان! گفتم غلط کردم. ولي وقتي مردم راحت تر ميتونن اين رو بخونن، من هم اينجوري مي نويسم. شما که اينقدر طرفدار زبان اصيل فارسي هستين و عشق اول و آخرتون انگلستان و نثر شکسپير هست، اگه تونستين تو همون انگلستان يه نفر رو پيدا کنين که مثل قديم و با نثر و سبک شکسپير بنويسه؟! ما هم بايد به روز پيش بريم.
باز هم مامانم کوتاه نيومد. ولي خداييش حق داره. با اين وبلاگ بازيهامون فاتحه خونديم تو زبان فارسي و رفت!
***
سوم خرداد هم مبارک. روز آزادي خرمشهر. روزي که قرار بود جنگ با پس گرفتن خرمشهر تموم بشه، ولي بعضيها نخواستن و چند سال ديگه هم جنگ رو براي رسيدن به مقاصدشون ادامه دادن... اگه يه ذره گوشي دستتون باشه، بايد دو زاريتون بيافته و بفهمين چي گفتم!
***
از بابام پرسيدم: خودم بايد قبل از اعزام سرم رو بتراشم يا تو پادگان مي تراشن؟
بابام گفت: اگه خواستي خودت بتراش، اگر نه ميري اونجا هشت قرون (قران) ميدي برات مي تراشن.
مامانم گفت: شوهر جان، هنوز نمي خواي قبول کني که سي سال از سربازي رفتنت گذشته و حکومت عوض شده؟!
من هم موندم که بالاخره خودم بايد کچل کنم يا کچلم مي کنن؟!
***
آقاي سيستاني داشتن حرفشون رو پيش ميبردن و آمريکا هم داشت قبول ميکرد و همه چيز داشت درست ميشد. يهو اين صدر کله خراب پيدا شد و همه ي کاسه کوزه ها رو بهم ريخت.
اين صدر هم از اون بيشعورهاست که فکر ميکنه ميتونه با چهارتا دهاتي ارتش آمريکا و انگليس رو از عراق بندازه بيرون. نتيجه اش هم اين شد که باهاش لج کردن و ريختن تو نجف و کربلا.
اين وسط عکس العمل ايران خيلي جالبه. هي ميگن: از نجف و کربلا خارج بشين. خارج بشين. اگر نرين بيرون ميدونيم چيکار کنيم ها. برين بيرون. داريم به زبون خوش بهتون ميگيم برين بيرون.اِ! مگه با شما نيستيم؟ برين بيرون ها! عصباني ميشيم ها! اگه عصبان بشيم بد ميشه ها! استغفرالله... برين بيرون ديگه...
خوب عصباني بشين ببينن چيکار ميکنين تا حساب کار بياد دستشون ديگه!
***
مخابرات گفته اگه از خارج بهتون زنگ زدن و يه شماره ي داخل افتاد براتون، سريعا اون شماره رو به ما گزارش بدين تا پدر صاب بچه اش رو دربياريم!
اتفاقا من چند تا از اون شماره ها دارم ولي عمرا اگه بدم به مخابرات. نه که خيلي کم ميخوره و خيلي داره زحمت ميکشه و خيلي کلاه سرش ميره، بهشون کمک بکنيم که يه منبع درآمد عظيم ديگه هم بياد دستشون و بيشتر بخورن و يه نوني رو هم که به بقيه ميرسه رو قطع کنن!
***
نتونستم از شر وسوسه ها خلاص بشم و بالاخره «مصائب مسيح» رو ديدم. مگه ميشه اکسير اينجور فيلمها رو از دست بده؟!
خيلي جالب بود. فقط براي درک بيشتر قضيه بايد قبلش يا انجيل رو خونده باشين يا يه کتاب درمورد حضرت مسيح (ع) مثلا آخرين وسوسه ي مسيح نوشته ي نيکوس کازانتزاکيس. البته مي تونين اين مطلبي رو که خودم درمورد حضرت عيسي(ع) نوشتم رو هم بخونين. براي تهيه اش يک کم زحمت کشيدم. البته کاملا معلومه که «مل گيبسن» فيلم رو از روي احساسات شديد مذهبي اش و براي خراب کردن يهوديها و تحريک مسيحيها ساخته.
قضيه خيلي غلو شده است. اصلا به عقل آدم جور درنمياد که يه انسان (حضرت عيسي (ع)) اينهمه تحمل داشته باشه، اينقدر اذيتش کنن و زنده بمونه! به قول يکي از بچه ها، مگه اصلا چقدر خون تو بدنش هست که اينهمه ازش ميره و هنوز زنده است؟!
ولي کلا من خيلي از ايشون خوشم مياد. آخر مهربوني و دلرحمي هستن. جايي که دارن تو دستاش ميخ ميکوبن، ميگه «خدايا اينها نمي دانند چکار ميکنند، ايشان را ببخش.» آخرشه به خدا...
دو صحنه هست خيلي رمانتيک دراومده. يکي جايي که زنه مياد روسريش رو ميده که عيسي (ع) براش تبرک کنه، يکي هم جايي که اون دزده بالاي صليب، کنار عيسي (ع) ازش ميخواد که شفاعتش کنه... تو مايه هاي گريه ام گرفت و اينا...
من خونده بودم که فيلم به زبان لاتينه. ولي فکر کنم که به زبان عبري باشه. کسي ميدونه به چه زبانيه؟ آخه خيلي شبيه عربيه.
ولي خداييش، خدا پدر و مادر و خود هيتلر رو بيامرزه که تا جاييکه ميتونست اين يهوديها رو کشت و نسلشون رو کم کرد. از بس بدذات و موذي ان. (باز گير ندين، مخلص کليميها و يهوديهاي ايران هم هستم دربست.)
***
بيل را بکش ۲ (Kill Bill 2) رو هم ديدم. به قشنگي اوليش نيست. ولي باحاله. باز هم موسيقي متنش خل ميکنه آدم رو! اين يکي خشونتش بيشتر از قبليه و اصلا هم تلطيف نشده. و واقعا به درد زير هيجده سال نميخوره.
با پررويي تمام ديدمش ولي اقرار ميکنم که از يه صحنه حالم به هم خورد. يه جا زنه داره با دشمنش ميجنگه، بعد ميبينه کم آورده، در يه چشم به هم زدن، دست ميکنه و چشم دشمن رو قلپي درمياره! حالا دشمنه داره از درد جون ميکنه، اين با يه دلبري و متانت خاص، چشم رو ميندازه زمين و با پاي لختش له ميکنه!
دوباره حالم بد شد... حالا تصور کنين بعد از اين فيلم، اون فيلم بالا رو ببيني و اون تو هم کلاغ بياد چشم يکي ديگه رو دربياره... ديشب همش خواب چشم ميديم!
***
توصيه بهداشتي: پزشکان دنيا توصيه ميکنن که زن و مرد بالاي چهل و پنج سال، هرشب قبل از خواب، ۸۰ ميليگرم Aspirin بخورن. يعني تقريبا هرشب يه آسپيرين بچه. اگه خودتون بالاي چهل و پنج هستين بخورين، اگر هم نيستين به اطرافيانتون حتما توصيه کنين بخورن. به دلايل زياد که يکيش جلوگيري از حمله ي قلبي است.
***
اينو براي غزلم مي نويسم، کسي نخونه. (مهدي اخوان ثالث)
من با تو نگويم که تو پروانه ي من باش
چون شمع بيا روشني خانه ي من باش
در کلبه ي من رونق اگر نيست، صفا هست
تو رونق اين کلبه و کاشانه ي من باش...
***
* يه کليپ که غزل دوستش داره. اميدوارم شما هم دوست داشته باشين.
* سايت ايراني Pars links. از اين سايتهايي که همه چيز پيدا ميشه پيدا کرد توش.
* مطلب وبلاگ طلوع نو درمورد مافياي وبلاگها رو بخونين.
* سايت تبادل اطلاعات براي ايرانيان مقيم کره ي جنوبي.
* يه عکس باحال از کارتون شرک که من خيلي دوستش دارم.
* اين هم يه عکس قشنگ ديگه. سرباز آمريکايي که از افغانستان برگشته به آغوش...!

خوب. هيچي ديگه. خوش باشين. ما رو هم وقت دعا فراموش نکنين...

 

لینکستان .::. .::. Admin .::. 2:02 PM