::‌اکسير::‌Exir::اکسیر::

Exir Weblog :: وبلاگ اکسیر ::

Wednesday, August 04, 2004

سلام. حالتون چطوره؟ ايشالا که خوبين.
دفعه ي پيش خواسته بودم که اگه کسي دوست داره با اکسير همکاري کنه بهم بگه. ده-دوازده نفر خبر دادن و قرار شد که هرکس يه متني بنويسه و بفرسته برام. حالا بعدا اين متن ها رو همه اش رو ميذارم تو يه پست اکسير. هنوز هم منتظر اعلام آمادگيتون براي همکاري با اکسير هستم.
***
خوب... عيدتون مبارک. روز زن مبارک. روز مادر مبارک. چي کادو دادين چي کادو گرفتين؟ تا اين لحظه که هنوز ما هيچ کاري براي مامانمون نکرديم. اين يک مصيبته هر سال روز مادر، روز پدر، تولدها، روز معلم و ... نمي دونيم کادو چي بگيريم! اصلا معضليه اين کادو خريدن. به هرحال ايشالا که خوش باشين.
يادتونه يه زماني ما يه غزل خانومي داشتيم؟ کساني که مثل غزل خانوم نعمت مادر داشتن رو خدا ازشون گرفته، غصه نخورن. رفتن سر مزارشون و ياد کردن از مادرهاي درگذشته تون، مثل کادو دادن وقت زنده بودنشونه. سعي کنين جوري باشين که روح مادر و پدرهاي از دست رفته تون رو شاد کنين.
شما هم که هنوز سايه ي پدر و مادر رو سرتونه، قدرشون رو بدونين... به خدا هرکي اين دو تا رو از دست بده بعدش مي فهمه که چه بلايي سرش اومده...
بگذريم. شاد باشين و براي شادي روح درگذشته هامون مخصوصا مامان غزل، اگه اهلش هستين يه فاتحه بخونين.
***
تشکر مخصوص و ويژه از ساره خانوم. يه کمکي بهم کرد که از پس هيچکس ديگه بر نمي اومد. ساره خانوم، يه کوکتل شکر طلبت. تو سروش رو بيار، من هم با غزل،‌ با هم ميريم شکر و يه دل سير بستني ميخوريم. فقط کيف پولت رو هم بيار چون من دارم ميرم سربازي و خيلي پول لازم دارم و نمي تونم خرج اضافه داشته باشم!
***
يه جوک: به يارو ميگن با بقيه جمله بساز. ميگه: ما ديشب پيتزا خورديم. ميگن بقيه اش کو؟ ميگه تو يخچال!
***
ديروز تلفني با يکي از بچه ها حرف ميزدم، بعدش داداشم بهم گفت چه الکي مي خندي. ديدم راست ميگه، خنده هام زورکي شده. ديگه هيچ جور نمي تونم واقعي بخندم. اصلا يادم نيست آخرين باري که واقعي خنديدم کي بود...
راستي اينو نگفتم تا حالا، سعي کنين حداقل هفته اي يکبار برين يه جاي خلوت که هيچکس نباشه و هيچکس صداتون رو نشنوه، شروع کنين به داد زدن و هاي هاي گريه کردن. به خدا خيلي مفيده براتون. گريه کردن هم که کاري نداره، کافيه يک کم فکر کنين...
***
مامان دوست دختر يکي از بچه ها، جريان دوستي دخترش با دوست منو فهميده بود و... بهش گفتم مي خواي تو اکسير بنويسم که دخل فلاني (يعني تو)، اومده، براش دعا کنين؟ گفت نه دستم به دامنت. باباي دوست دخترم اکسير رو ميخونه! آقا ما رو ميگي، کف کردم. گفتم خوب بچه جان چرا آدرس اينجا رو به باباي دوستت دادي؟‌ گفت خود دوست دخترم آدرس اينجا رو به من داده بود!
حالا دستم به دامنتون،‌ آدرس اينجا رو به آدم بزرگا ندين! اينجا چيزايي داره که به درد سن و سال اونا نميخوره و بچه بازيه و شايد هم چشم و گوش بزرگا رو باز کنه! آبروي من رو هم با اين کارتون مي برين!
***
چه افتضاحي شده عکسهاي اورکات. مي ترسم به خاطر همين عکسها هم که شده به زودي فيلتر بشه. مثلا يارو دختر هيجده ساله ي ساکن فلان شهر ايرانه، عکسش تو پارتي با دوست پسرش که تو بغل هم دارن مشروب مي خورن رو گذاشته! اينايي که تو اورکات اومدن مثل زنداني هايي هستن که درهاي زندان رو يه دفعه به روشون باز کردن و حالا از ذوقشون موندن که چيکار بکنن.
يادش به خير اون اولاي اينترنت بازي تو ايران،‌ پروفايلهاي ياهو که عکس داشتن و دختر ايراني بودن رو زير و رو ميکرديم تا بلکه يک عکس واقعي از يه دختر ايراني گير بياريم اما دريغ از يکي. ديگه بهترين عکسهاي اون زمان مدونا و جودي فاستر بود! حالا ماشالا هزار ماشالا...!
***
به نظر من کثافت ترين زن و مرد و دختر و پسر تو دنيا اونايي هستن که مثلا دختره با نامزدش داره تو خيابون راه ميره ولي چشماش مثل جغد، سيصد و شصت درجه مي چرخه تا پسرهاي ديگه رو ببينه و يه پشت چشمي نازک کنه و... يا مرده با زنش تو ماشين نشسته، پشت چراغ قرمز يه دختر از جلو ماشين رد ميشه، مرده له له ميزنه تا با چشماش دختره رو بخوره!
حالم از اين آدمها به هم ميخوره که جسمشون متعلق به يکي ديگه است ولي روحشون متعلق به همه است... حالم به هم مي خوره...
***
دنبال يه پايه ميگردم تا بعد از سربازيم باهاش راه بيفتم دنيا رو بگردم. خرجش هم فقط يه کوله پشتي و چند جفت کفش خوبه. از اون مسافرتهايي که شب هرجا برسي بخوابي و نهار هرچي گيرت اومد بخوري و هر وسيله اي گيرت اومد سوار بشي. کسي اهلش هست؟
***
ديدين دهاتي ها تو گرما چقدر لباس مي پوشن؟ پيرهن و ژاکت و جليقه و اورکت و کاپشن و دو تا شلوار و... همه رو رو هم مي پوشن و مثلا سر زمين گندم درو مي کنن و اصلا هم گرمشون نميشه. مي دونين چرا؟ چون اين يه قانونه که اگه دماي بدنتون با دماي محيط يکي باشه احساس گرما نمي کنين. پس اگه اين روزها گرما کلافه تون کرده تيريپ روستايي بزنين تا اذيت نشين. کلاه نمدي هم يادتون نره ها!
***
نتيجه هاي کنکور هم که اومد. بچه کنکوريها چه گلي به سر خود و خانواده شون زدن؟ هرچي شدين مبارکه. اصلا جوش نزنين. اگه جايي هم قبول نشدين فداي سرتون، به جهنم. اصلا دانشگاه به چه دردي ميخوره؟ اصل اينه که تو جامعه بتوني خودت رو بکشي بالا. حالا بعضيها با مدرک دانشگاهي بعضيها با عقل بعضيها با زور بعضيها با پول و بعضيها با زحمت. مهم همينه و بس.
پسر خاله ام ديگه آخر خرخونه. بعد کنکور سوالهاي تجربي رو چک کرده بود و ميگفت رتبه ام اگه دو رقمي نشه اسمم رو عوض ميکن. حالا که نتيجه ها اومده اصلا مجاز به انتخاب رشته نيست! دختر عمه اش هم قسم ميخورده که نود درصد سوالها رو درست زده ولي رتبه اش شده هزار و سيصد! معلوم نيست امسال چه تخل پخلي شده. اون قبل از کنکور که سوالها لو رفته بود اين هم بعدش!
راستي فهميدين که نفر اول رشته ي انساني و نفر چهارم رياضي با هم داداش بودن! آخر خانواده و مخ و سرفرازي پدر و مادر!
***
يه شب خونه ي يکي از آشناها جلوي تلويزيون دراز کشيده بودم و تو حالت خواب و بيداري بودم. يهو حس کردم يکي داره کف پام رو ناز ميکنه. خوشم اومد ولي به روي خودم نياوردم. ديدم نه، طرف وارده، اومد روي پام رو هم شروع کرد به ناز کردن. توجه نکردم. ديدم يک کم بعدش اومد و از ساق پام شروع کرد به نوازش کردن و اومد بالا، بالا، بالاتر و رفت رونم و (شلوارک پام بود) و رفت تو پاچه ام و ...! ديدم نه ديگه نميشه بي توجه بود! چشمام رو باز کردم ديدم کسي نيست ولي هنوز دارم ناز ميشم! يک دفعه دوزاريم افتاد. مثل فنر پريدم از جا ديدم يه سوسک يک وجبي از تو پاچه ام افتاد بيرون! آقا ما رو ميگي...!
سوسکهاي خونه مون خيلي نازن. در انواع و اقسام طرحها و رنگهاي مختلف. عکسشون رو اون پايين ببينين.
***
يه چيز جالب خوندم:
«آيا ميدانستيد که يک سوسک چنانچه بهر علت سرش از تنش جدا شود ميتواند يک ماه همچنان زنده بماند. علت اين امر اين است که فشار خون سوسکها به اندازه ي جانوران پستاندار نيست بنابراين اين جدا کردن سر آنها باعث نميشود که از خونريزي بميرند بعلاوه سوسکها براي تنفس به سر احتياج ندارند و سر فقط براي خوردن، ديدن و جهت يابي مورد نياز آنهاست. يک سوسک سرانجام بعد از چند هفته که سر از تنش جدا شده است، خواهد مرد و اين به سبب کمبود آب و غذاست. سوسک مي تواند يک ماه بدون غذا و چهل و پنج دقيقه بدون تنفس زنده بماند.»!
***
طفلي آقاي مهاجراني. همون وزير ارشاد اول خاتمي که استيضاح شد و بعدها هم رفت کنار. حالا خانوم دوم و سومش پيدا شدن و به دليل ترک نفقه ازش شکايت کردن! حالا جالب اينجاست که جميله کديور، زن اولش هم تو همه ي دادگاهها شرکت ميکنه و طرفدار شوهرشه! خدا يکي از اين زنها نصيب آدم کنه که همواره و در همه حالي يار و ياور همسرانشون هستن!
راستي مي دونستين جميله کديور دانشجوي عطاالله مهاجراني بوده و تو دانشگاه استاد و دانشجو با هم ازدواج کردن؟!
***
حرف ازدواج شد، يادم اومد که دو سه ماهه يه حسي تو وجودم بيدار شده که قبلا نبود. حس ميکنم براي ازدواج آماده ام. قبلا اصلا اينجور نبودم و مي ترسيدم. ولي چند هفته است که کاملا حس ميکنم از نظر روحي و رواني به اون بلوغ رسيدم که بتونم يک زندگي رو بچرخونم. خيلي حس جالبيه. وقتي يه بچه مي بينم آنچنان دلم ضعف ميره که ميخوام بچهه رو بچلونم. مثلا غزل يه خواهر زاده داره حدودا دو سالشه، اسمش فرنازه. ماشالاه هزار ماشالاه نمي دونين چه بچه ي نازيه. شيطون، آتيش پاره، خوشگل و بانمک. بعضي وقتها به جاي اينکه دلم براي غزل تنگ بشه براي خواهر زاده اش تنگ ميشه!
کاش فقط يک آدم پولداري پيدا ميشد که منو به فرزند خوندگيش قبول کنه و همه ي ثروتش رو به اسمم کنه تا همين فرداش ميرفتم خواستگاري!
***
يکي از دوستاي بابام تو شرکت آب و فاضلابه. پارسال ميگفت از بس آب کم شده شرکت همه ي چاههايي که به خاطر کثيفي بيش از اندازه پلمپ شده بودن رو باز کرده و آبش رو وارد شبکه کرده. ميگفت همون اول يه خروار کلر ميريزن تو آب تا گندزدايي بشه و بعدش مياد تو لوله هاي خونه ها. خدا به جوونيمون رحم کنه امسال...!
***
چند شب پيش تو حياط خوابيده بودم. نصفه شب ديدم دارم خيس ميشم. بيدار شدم ديدم داره بارون مياد با چه شدتي. با داداشم نفهميدم به چه سرعتي رختخوابها رو جمع کرديم و اومديم تو!
ياد قديم نديما افتادم که بعضي روزها که از خواب بيدار ميشدم ميديدم رختخوابم خيسه. مامانم هم ميگفت عيب نداره ديشب تو جات بارون اومده. من هم هميشه اين برام سوال بود که تو اتاق سقفدار، چطوري ممکنه بارون بياد و فقط نصف تشک رو هم خيس کنه؟ هنوز هم جواب اين سوالم رو نفميدم!!!
***
اين هم لينکهاي ايندفعه:
* جريان فوتبال ديدن آقاي ابطحي معاون رييس جمهور!
* فروشگاه اينترنتي ايراني. سي دي کده.
* سايت مخصوص گوشيهاي موبايل نوکيا.
* موتور جستجوي فارسي پاياب.
* سايت ايرانيهاي مقيم نروژ.
* سايت تبليغات ايراني شاهين سپيد.
*
* اينم عکس سوسکهاي خونه مون که قولش رو داده بودم!

خوش باشين. التماس دعاي مخصوص مخصوص مخصوص...

 

لینکستان .::. .::. Admin .::. 9:10 PM