::‌اکسير::‌Exir::اکسیر::

Exir Weblog :: وبلاگ اکسیر ::

Friday, October 14, 2005

سلام. نماز و روزه هاتون قبول باشه ایشالا. هر سال تو آخر ماه رمضان مشکل داشتیم و پس و پیش می شد، امسال به لطف پیشرفت علم و ترقی دانش در جهان، نتونستیم اولش رو هم مشخص کنیم. شاید تا چند سال دیگه طوری بشه که مثلا بعد از یک ماه بفهمیم که ماه پیش ماه رمضان بی خبر اومده و تموم شده و رفته! اصلا شاید خواست خدا باشه که بنده های گناهکار این دوره و زمونه نتونن تاریخ دقیق این ماه و شب های قدر رو پیدا کنن و به این هوا اون شب های معجزه هم برای همیشه گم شده باشن و فقط عده کمی از بنده های خاص خدا خبر از تاریخ شب های قدر داشته باشن! بد نیست مطلب آقای ابطحی درباره رویت هلال ماه رو بخونین!
***
این هم مطلب مذهبی این دفعه اکسیر. البته مذهبی که می گم، شاید یه عده دید منفی داشته باشن و پس بزنن، بهتره بگم هر شماره یه مطلب دین و ایمونی می نویسم تا اونایی که دوست دارن، ازش استفاده کنن:
خدا به موسی (علیه السلام) وحی کرد که «ای موسی! چرا مدتی است با من مناجات نمی کنی؟!» موسی (علیه السلام) گفت:‌ «روزه دارم و دهانم بویی بد دارد. از عظمت و جلال تو شرم می کنم با چنین دهانی به مناجاتت آیم.» خدا فرمود: «یا موسی! بوی دهان روزه دار پیش من بهتر است از بوی مشک ناب.»
موسی (علیه السلام) گفت: «بارالها! چیست پاداش کسی که ماه رمضان را برای تو روزه گیرد؟» خدا فرمود:‌ «یا موسی! به جایگاهی می رسانمش که دیگر نترسد.» موسی (علیه السلام) گفت:‌ «پروردگارا! چیست پاداش کسی که ماه رمضان را برای مردم روزه گیرد؟» فرمود: «یا موسی! او همانند کسی است که روزه نگرفته است.» (از احادیث قدسی)
***
برادر عمو پورنگ (داریوش فرضیایی) هفته پیش فوت کرد. اینجور که بابای فاطمه می گفت، مرحوم چهل و چند سالش بوده و چند تا بچه و یه نوه هم داشته و بعد از چند سال دست و پنجه نرم کردن با سرطان، فوت کرده. از اینجا فوت داداش عمو پورنگ رو بهش تسلیت می گیم، ایشالا که خدا بیامرزش. هرکس اهل دله، لطفا یه فاتحه هم براش بخونه.
***
قبلا مصیبت کم بود که حالا هر شب هم باید سریال «برای آخرین بار» رو با حضور آقای فرزاد حسنی ببینیم! دفعه پیش از این آقا بد نوشتم، یه عده خوششون اومد و یه عده هم ناراحت شدن. متاسفم اگه به کسی برخورده که من به جیگرش توهین کردم، ولی چیکار کنم، از این آقا به همون دلیل هایی که گفتم به شدت بدم میاد. ولی جالب اینجا بود که چند نفر نوشته بودن «تو بهش حسودی می کنی...»! خیلی خنده ام گرفت! آخه مگه ایشون چی داره که من بهش حسودی کنم؟ به چیش باید حسودی کنم؟ خدا رو صد هزار مرتبه شکر که هیچی تو این دنیا نیست که من آرزوش رو داشته باشم و نداشته باشم. به جرات و با اطمینان کامل می گم و حتا حاضرم قسم بخورم که بنده، یعنی اکسیر، در این شرایطی که همین الان هستم، خودم رو هزاران بار از این آقا برتر و بالاتر می دونم. پس چه دلیلی داره که بهش حسودی کنم؟ (حالا باز سوژه دادم دست بعضیها که بگن مغرور هستم و ...! ولی این رو بذارین به حساب اعتماد به نفسم و رضایت تمام و کمالی که از زندگیم دارم.)
البته باز هم خدا رو شکر که فرزاد حسنی رو به هر دلیل که بود عوض کردن و این گوله نمک، یعنی احسان علیخانی رو آوردن. خیلی از این پسر خوشم میاد. ماهه. کاش خودش تا آخر برنامه بمونه.
***
صبحهای جمعه رادیو گوش می دین؟ چند وقته که یه برنامه پخش میشه به اسم «جمعه ایرانی» که کار نویی هست و اتفاقا خیلی هم جالبه. یک کمی هم سر و گوشش می جنبه! توصیه می کنم این هفته گوش بدین بهش. این هم سایت آقای صادق عبداللهی تهیه کننده این برنامه و این هم سایت خود برنامه که می تونین از راه اینترنت هم بشنوین.
***
گفتم فرزاد حسنی و جمعه ایرانی یاد «امیر مدرس» افتادم! چون هم به نظر من یک جوان موفقه و هم تو اون برنامه بازی می کنه. یادتونه که امیر مدرس از کجا شروع کرد؟ چند سال پیش تلویزیون یه برنامه مشاعره داشت که ساخت مرکز سمنان بود و این آقا هم مجری اون برنامه بود. بعد هم با «حسین رفیعی» اومد تو «نیمرخ» (همون مو قشنگ!). حالا هم که ماشالا به اینجاها رسیده. ترانه سرایی و اجرا و خوانندگی و... به نظر من ایشون نمونه کامل یک جوان موفقه که با سعی و پشتکار داره روز به روز پیشرفت می کنه. در ضمن آهنگ، تیتراژ اول سریال «متهم گریخت» رو هم امیر مدرس خونده. همونی که مثل «حبیب» داد می زنه و می خونه!
***
چند سال پیش یه بنده خدایی یه جمله بهم گفت که خوشم اومد و تو اکسیر نوشتم ولی قبول نداشتم. حالا به همون نتیجه رسیدم. «هیچ وقت با کسی که عاشقش هستی ازدواج نکن، بلکه عاشق کسی بشو که باهاش ازدواج کردی»...
***
یادم میاد اولین روزه ی واقعی که گرفتم کلاس سوم دبستان بودم. تو فصل مدرسه ها بود و هوا هم گرم بود. از اون سال شروع کردم به کامل روزه گرفتن. سال پنجم بودم که معلم بهداشتمون گفت باید عینک بزنی. رفت و رفت و رفت تا رمضان پارسال که تو دوران آموزشی سربازی باید روزه می گرفتم. خیلی بهم سخت گذشت. از هشت صبح تا یک و نیم بعد از ظهر و از دو و نیم تا افطار باید تمرین رژه می کردیم. هوا هم خیلی گرم بود و غذای درست و حسابی هم که بهمون نمی دادن. حالا امسال دارم تقاص اون کارهام رو پس می دم و نتیجه اش رو می بینم. از ساعت دوازده ظهر سر و چشمام طوری درد می گیره که فکر می کنم هر لحظه ممکنه چشمام از حدقه بیافته بیرون! معده ام هم با اینکه یک ماهه دارم باهاش مدارا می کنم ولی انگار سوراخ شده! می ترسم مجبور بشم روزه هامو امسال بخورم...
***
مهمون عزیزم اومد، چند روز موند و... رفت. جاش خیلی خالیه... ایشالا که بهش خوش گذشته باشه. منتظر اخبار بعدی و تکمیلی باشید!
***
از بچگی هر چقدر که از پاکستانی جماعت بدم می اومد، در عوض از هندی ها خوشم می اومد. طفلک هر جفتشون هم این بلا سرشون اومد. ولی چه میشه کرد. آیا اونها هم دو سال پیش گفتن طفلک ایرانی ها و بمی ها؟ اصلا کی بم و مردمش رو هنوز یادشه؟ خود ما چی؟ چند نفرمون یادمونه که داره سالگرد زلزله می رسه و هنوز مردم بم تو چادر زندگی می کنن؟ خیلی دنیای کثیفی داریم...
***
تو کامنتهای نوشته قبلی، نسیم خانوم (که متاسفانه یادم رفته کی هستن!) و یک دوست دیگه (mtk) چند تا جوک باحال نوشتن، اگه دوست داشتین برین بخونین. مرضیه خانوم هم چند تا مطلب جالب نوشته و التماس دعا داره.
***
بالاخره «بهنوش بختیاری» هم اومد تو «شبهای برره». خیلی این دختر بانمکه. مخصوصا اون لهجه شیرازیش که من می میرم براش! ولی خدا به خیر کنه که یه عده بی جنبه و لوس دارن سر و صدا می کنن و می خوان جلوی پخش شبهای برره رو بگیرن. در اینجا می تونین عکسهای پشت صحنه شبهای برره رو ببینین. و اینجا هم یه خاطره از آقای ابطحی درباره زبان برره ای!
***
حاجاقا برگشته. خوش اومدی سید!
***
لینکستان هم به روز شد با یه عالمه لینک مشتی. یکی از این لینکها یه عکس از «علیرضا دبیر» هست. یاد یه خاطره افتادم. دختر یکی از آشناها تعریف می کرد که یه زمانی خیلی طرفدار علیرضا دبیر بوده. بعد توسط یه دوست مشترک شماره تلفنش رو پیدا می کنه و بهش زنگ می زنه. بعد از کلی حرف زدن، دبیر می پرسه که ساکن کجا هستین و این دختر خانوم هم میگه نیشابور. علیرضا دبیر هم میگه: «به به، چه شهر خوبی. حتما هروقت رفتین سر قبر حافظ و شیراز یاد من هم بکنین» (زبون روزه اگه دروغ بگم، کور بشم!) به یاد داشته باشین که ایشون دانشجوی پزشکی هستن!
***
این هم یک عکس میکس شده از آقای احسان علیخانی که چند روزه مجری جزر و مد شده و به جای فرزاد حسنی اومده، تقدیم به اونهایی که مثل من ازش خوششون میاد!

راستش حال و حوصله ندارم. بسه فعلا. خوش باشین و تو نماز و سر سفره های افطار و سحر، ما رو هم فراموش نکنین.

 

لینکستان .::. .::. Admin .::. 12:13 PM