::‌اکسير::‌Exir::اکسیر::

Exir Weblog :: وبلاگ اکسیر ::

Thursday, October 26, 2006

سلام. حالتون خوبه؟ چه خبرا؟
عیدتون مبارک بود؟ ایشالا که تونسته باشیم سربلند از ماه رمضان گذشته بیرون اومده باشیم و ایشالا که خدا توفیق بده تا سال آینده هم بتونیم این ماه رو تجربه کنیم.
سریال ها رو دیدین؟ کیف کردین؟ واقعا که معرکه بودن! (ارواح عمه های سازنده هاشون!) می خواستم یه جلسه نقد و بررسی براشون بذارم تو این شماره ولی نرسیدم، دفعه بعد منتظر باشین، بدک نیست!
***
خوبی دولت ما اینه که بسیجی وار عمل می کنه. جدی می گم. یعنی یه کاری رو که اراده می کنه، حتما انجام میده. حتا اگه همه ی مملکت که هیچی، همه ی دینا باهاش مخالف باشن و بگن که این کار غلطه. ولی چون دولت تصمیم گرفته انجام بده، حتما انجام میده. مثلا عوض نکردن ساعتها که همه داد زدن این کار اشتباهه. یا عوض کردن ساعت کار بانک ها که اینهمه مشکل برای مردم درست کرد ولی کسی تحویل نگرفت. و هزار و یک نمونه دیگه که آخریش هم تعطیل کردن روزهای بعد از عید فطر بود. یعنی هیچ کس تو این هیات دولت نبوده که بگه آخه بابا ممکنه مردم تو خونه پول نداشته باشن، کارت اعتباری هم نداشته باشن، چطور ممکنه بتونن چهار روز رو سر کنن؟ این کوچکترین مشکلش بود.
داداشم می گفت همون شب عید تو پادگان پاس بوده، دستور اومده که تا شنبه همه بمونن سر پست هاشون، یعنی چهار روز نگهبانی بدن، چون لوحه نگهبانی نوشته نشده بوده و دسترسی به سرباز هم نداشتن!
یا بچه هایی که شهر دیگه دانشجو بودن و جا موندن یا... خوب یکی نیست به اینا بگه شما که اینقدر علاقه دارین تا مثل کشورهای عربی بشیم و دارین سعی می کنین عید فطر رو به جای عید نوروز بین مردم جا بندازین، خوب یک روز جلوتر می گفتین تا مردم بتونن برنامه ریزی کنن. مثلا من و کیمیا، اگه می دونستیم جریان اینه، چند روز هم می دادیم سر این تعطیلی ها و می رفتیم شیراز!
***
عاشق چراغ راهنمایی سبزی هستم که روی عدد ۶، ثانیه ها صبر می کند...
***
یک فیلم گیرم اومد، نمی دونم کی منتشر شده ولی خیلی جالب بود. وزارت کشور با چند نفر از کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری سال پیش، دوره احمدی نژاد، مصاحبه کرده. خیلی باحال بود. چند تا آدم عجیب و غریب که اومده بودن با روحیه بالا کاندیدا بشن! اگه گیر آوردین حتما ببینین. کلی می خندین و تاسف می خورین به حال خودتون که اینا اومدن رییس جمهور بشن!
***
هفته پیش دیدم یه شماره تهران افتاد رو گوشیم. تعجب کردم. جواب دادم دیدم بعد از کلی سر کار گذاشتن یکی از بچه های دوره آموزشی سربازی است که با هم رو یه تخت می خوابیدیم. (سو تفاهم نشه، اون رو یه طبقه می خوابید، من رو یه طبقه ی دیگه!) بعد از تقریبا سه سال یاد من افتاده بود و زنگ زده بود. بچه طرف های جنوب بود و گفت داره تهران کار می کنه. یهو بی مقدمه گفت: آره دیگه اومدم اینجا و ماهی ۵۰۰-۶۰۰ حقوق می گیرم. تو چقدر می گیری؟ منم گفتم ای، یه آب باریکه ای هست. خلاصه تموم شد و شماره موبایلش رو داد و خداحافظ. با خودم گفتم عجب بچه بامعرفتی، بعد از سه سال یاد من افتاده چون اصلا هیچ رابطه ای با هم نداشتیم و فقط در حد سلام و علیک بودیم.
گذشت و عصر دیدم دوباره زنگ زد و گفت: شاید برات سوال پیش اومده باشه که چرا من بعد از این مدت بهت زنگ زدم، راستش ما با بچه ها اینجا داریم خونه می گیریم، ۸۰۰ تومن لازم داشتیم، کلی گشتیم و جور کردیم و فقط ۱۰۰ تومن کم آوردیم، حالا اگه می تونی این پول رو برام بفرست، سر ماه یه چیزی اضافه تر بهت پس میدم. جا خوردم، تا اومدم چیزی بگم دیدم شماره حسابش رو هم داد و تاکید کرد که منتظرم و خداحافظ!
مونده بودم از این بشر که چقدر رو داره! بعد از سه سال زنگ زده برای پول گرفتن، درحالیکه تو سربازی هیچ رابطه ای با هم ندشتیم و از بس نامرد بود من کاری بهش نداشتم. مثلا می رفت ماست و نوشابه و بیسکویت و... می گرفت، پاش رو می ذاشت رو تخت من و می رفت بالا تنها می خورد، بدون اینکه حتا یه تعارف کنه! درحالیکه روزهای اول که غذا کم می دادن، من غذا و هرچی خوردنی داشتم باهاش تقسیم می کردم. یا سر جریان پام که داشتم فلج می شدم حتا یک بار بهم نگفت چته، نمی خوای ببرمت بهداری؟ خلاصه خیلی نامرد بود، زیر آب زن، دو دره باز، خسیس و فقط به فکر خودش بود.
خلاصه فردا شد و دیدم دوباره زنگ زد که چی شد؟ منم مونده بودم چی بگم بهش، گفتم راستش دیشب خانومم داشته می شنیده نشده بگم که دستم خیلی خالیه و سر جریان عروسی حسابی رفتم زیر بار قرض و... و فعلا نمی تونم چیزی جور کنم برات. (دیدم این تنها راه فرار از سر کیسه شدنه!) گفت عیب نداره، هرچی می تونی بریز، ۵۰ تومن، ۲۰ تومن و...! موندم از پررویی این بشر. گفتم ببینم چی میشه. شب شد و زنگ زد، جواب ندادم، SMS زد که فلانی منتظرم، چی شد؟ جریان رو که برای خانواده تعریف کردم، گفتن حتما معتاد شده که داره اینقدر اصرار می کنه. دیدم راست می گن، قبلش که نمی خواستم چیزی بهش بدم وقتی هم که شنیدم ممکنه جریان این باشه گفتم اصلا چیزی نمیدم. تا یه هفته هی زنگ زد و من جواب ندادم تا بالاخره از رو رفت!
ولی هنوز تو کف پر رویی این بچه ام که چطور به خودش اجازه داده ازم این چیز رو بخواد؟!
***
یاد یه چیزی افتادم، یه تشکر محرمانه از حاج امیر! آخه گفته کسی چیزی نفهمه! ولی مرسی علی جوووون! (آخر پاچه خاری!)
***
یه زمانی یه عده ای شب که پیتزا می خوردن، جعبه اش رو درسته می ذاشتن دم در. نمی دونم نمی تونستن جعبه رو بذارن تو سطل آشغال یا از فرط تازه به دوران رسیده گی می خواستن همسایه ها و مردم بفهمن که اینا پیتزا خوردن! دیروز داشتم می رفتم سر کار دیدم یکی پوست و پشم نارگیل رو گذاشته دم درش! فکر کنم بدبخت پول نداشته که یه پلاستیک زباله بخره و همه رو بذاره تو پلاستیک یا فکر کرده که اگه مردم ببینن اینا نارگیل خوردن، پی می برن که چقدر پول دارن! (حالا که نارگیل رو تو گاری و بساط می فروشن!) اگه نارگیل خوردن کلاس داره، پس خوش به حال میمون که چقدر با کلاسه!
***
یعنی واقعا رضا صادقی پول نداره یا نمی خواد یا براش اهمیتی نداره یا می خواد جواد بازی دربیاره که یه عصای سیاه نمی خره؟ به جاش دور عصاش رو چسب برق سیاه می زنه!
***
قبلا گفته بودم که چون خیلی احادیث قدسی رو دوست دارم و هم اینکه تقریبا این حرف های خودمونی خدا کمتر جایی گفته و شنیده میشه، تصمیم دارم که هر دفعه یکی یا قسمتیش رو براتون بنویسم. این هم به عنوان حسن ختام این نوشته:
روایت است که ابراهیم (علیه السلام) از بدخلقی همسرش- ساره- پیش خدا شکایت برد. خدا فرمود:
«زن همچون دنده ی کژ است، اگر راستش کنی می شکند و اگر به همان حالش بگذاری، از او بهره می بری. پس شکیبایی کن و به همان حالش بگذار.»
واقعا دم خدا گرم!
***
دفعه دیگه هم لینکستان رو آپ می کنم و هم سری جدید عکس های سریال پرستاران رو براتون می ذارم. مخصوصا لینک اونایی که بهم لینک دادن و تا حالا فرصت نکردم جبران کنم. منتظر باشین.
راستی، دکی جون، هذیان رو تعطیل کرده و داره چرند و پرند میگه! از دست ندهید که مایه ی پشیمانی است.
این هم اگه یک درصد از شما تا حالا فیلم قلیان کشیدن حاج رضا هلالی رو با یه لعبت مه پیکر ندیدین، ببینین! چه می کنه این نوحه خون عزیز...!
***
به علت تخلیه اطلاعاتی هارد عزیزم، این عکس رو به جای عکس هایی که خودم می گرفتم ببینین تا بعد. بنیامین عزیز بدون گریم در کنسرت سوئد! واقعا: دنیا دیگه مث تو نداره...!

خوش باشین. التماس دعا

 

لینکستان .::. .::. Admin .::. 1:28 PM