::‌اکسير::‌Exir::اکسیر::

Exir Weblog :: وبلاگ اکسیر ::

Sunday, September 19, 2004

سلام. خوبين؟
عيد گذشته ي مبعث که ايشالا مبارک بود. حالا اين عيدهاي پيش روتون هم ايشالا مبارک باشه. برای شهادت امام حسین (ع) دو ماه کامل با پس و پیشش عزاداری می کنن ولی برای تولدشون انگار نه انگار.
به خاطر اون جريان که پايين نوشته بودم،‌ بابام ديد حالا که من مشهدم و حالم خرابه، گفت يه مسافرتي بريم. جاتون خالي دو هفته رفتيم سفر. سفرنامه ام رو هم تو متن قبلي نوشتم. يه عالمه هم عکس باحال گرفتم که کم کم به خوردتون ميدم!
پاييز لعنتي هم باز رسيد. هنوز نظرم درمورد پاييز همون نظر پارساله. اگه حال داشتين بخونين. امسال سومين سالي شد که من اين آهنگ «شاهرخ» رو براتون ميذارم و از پاييز بد ميگم.
***
همکاري: دنبال يه هکر درست و حسابي ميگردم تا سه- چهار تا پسورد آي دي ياهو رو برام پيدا کنه. خودم کسي رو دارم که راههاي سخت و پردرد سر رو بلد باشه. مي خوام يکي باشه که بهش آي دي بدم، پسورد رو بهم بده. تنها کاري هم که ازم به عنوان تشکر برمياد اينه که يه لنک دايمي مشتي بهش بدم، همين. اگه کسي هست لطفا ميل بزنه چون به مسنجرم اعتمادي نيست.
***
خوب، هنوز حالم سرجاش نيومده، ولي مثل قبل هم نيستم که پاچه بگيرم، در حد دامن گرفتن شدم! پس مواظب باشين حرفام به کسي برنخوره!
* بچه ها وقتي فهميدن که نرفتم سربازي اومدن خونه مون ديدني من. البته به اسم ديدن اومدن، هدف اصليشون اين بود که دستهاشون رو با سر من تبرک کنن.
* طفلک بابام فکر ميکرد اگه بريم مسافرت من حالم خوب ميشه. خوب که نشد، بدتر هم شد. ولي چيزي بهش نگين چون ناراحت ميشه، سعي ميکنم به روي خودم نيارم و بگم خوش گذشته.
* کاش چيز ديگه از خدا خواسته بودم. چه زود ديدار ساري و گوش دادن Desert rose تو جاده هاي شمال، دم غروب، هواي ابري... برام ميسر شد. حيف که جاش خالي بود. ديوونه شدم...
* بهم ميگن شکل «سندي» شدم، ولي خودم فکر ميکنم که شکل «جمشيد آريا» و «يول برينر» شدم. حيف که هيکلم به اونا نمي خوره.
* از بچگي عاشق دريا بودم. چون هروقت ميرفتم کنارش، عاشق ميشدم. اون دريا نه، اين دريايي که آب داره توش. چون مشهد نه رودخونه داره نه دریا برای همین دریا برای مشهدیها خیلی جذابیت داره.
* بابام هم خيلي شمال رو دوست داره. ميگه اينجا ميشه دخترهايي ديد که «يه پرده گوشت» دارن. ميگه دخترهاي مشهد مثل کاغذي مي مونن که آدم ميذاره لاي کتاب تا صفحه اش رو گم نکنه ولي اينجا... بابام برعکس من،‌ گوشت قلمبه دوست داره. مامانم هم فقط مي خنده.
* تو اردبيل از هرکي مي پرسيديم خونه ي «رضازاده» کجاست، مي گفت رضازاده نمي شناسم. فکر کنم «حسين رضازاده» شهر ديگه اي زندگي ميکنه.
* اگه گفتين شباهت دختر و پسرها الان چيه؟ هر دو آستين کوتاه و شلوارک مي پوشن. هر دو يقه هاشون تا سر نافشون بازه. هر دو لاغرن. هردو ابرو بر ميدارن. هر دو موهاشون رو بلند مي کنن. هر دو آرايش ميکنن. هر دو گوشواره گوششون مي کنن. هر دو سيگار ميکشن. هر دو رانندگي ميکنن. هر دو متلک ميگن. هر دو روسري سرشون مي کنن.
ولي فرقشون اينه که: روسري دخترها اندازه ي دستمال کاغذيه که به زور زير گلو يا پشت سرشون مي بندن ولي روسري پسرها يک کم بزرگتره که پشت سرشون مي بندن.
* همه ي ايرانيها مهمون نوازن. به خدا راست ميگم. فقط مردم يکي از شهرهاي بزرگ که نمي خوام اسمش رو ببرم، وقتي ميان شهر و خونه ات که مي خوان برات جون بدن، ولي وقتي ميري شهرشون، حتي نمي شناسنت. فهميدين کجا رو ميگم؟
* دلم براي قصه هاي «صادق هدايت» و «کافکا» تنگ شده. چون همه اش از مرگ و خودکشي و نهيليسم حرف ميزنن.
* دلم براي «ابي» و «هايده» هم تنگ شده. يه فاتحه براي شادي روح هايده بخونين، لطفا.
* فکر کنم وقتي بچه بودم، يه تصادف شديد داشتم و چپ کردم. چون سرم خيلي قر و دبه و قناسه.
* هي بابام بهم ميگفت «براش» سوغاتي خريدي؟ بخر ديگه. تازه،‌ يه بار زنگ زده بود و با بابام حرف زده بود، بعد که بابام برام تعريف کرد و گفت «...» سلام رسوند،‌خنده اش گرفت. چه نسل بي تربيت و وقيحي شديم ما...
* نه موقع رفتن از مشهد احساسی داشتم نه موقع برگشتن. چون دیگه هیچ چیزی تو مشهد برام نمونده. هیچی...
* يه زماني که مد شد دخترها جوراب نپوشن، چشم پسرها که به انگشتهاي پاي دخترها مي افتاد کف ميکردن. حالا اوضاع جوري شده که نمي دونم چشم پسرها و مردها به کجاي دخترهاي تو کوچه بيافته، کف ميکنن. ماشالا جايي نمونده که پوشيده باشه.
* چند تا عکس گرفتم که فرقي با عکس هاي لخت نداشت، ولي بعد وجدانم و اعتقادم دهنم رو سرويس کردن، همه ي عکسها رو به جز دو تا پاک کردم. اون دو تا هم خيت نيست ولي نشونتون ميدم. صبر داشته باشين.
* فکر کنم در أرزوی سربازی پير بشم. لامصب پارتي هم ندارم که منو ببره سربازي. دنبال پارتي ميگردم تا برم سربازي.
* اين مدت که نبودم عروسي يکي از بهترين دوستام بود. خيلي دلم سوخت که تو مجلسش نبودم. ايشالا تو مجلس بعديش جبران ميکنم.
* خدايا، من آمادگي بزرگ شدن نداشتم، چرا منو بزرگ کردي؟
* فکر کن، تو خيابونهاي «فرهنگ» و «قارن» ساري، «گلسار» رشت، «عدالت» گرگان،‌ «وليعصر» و «آبرسان» تبريز و... با سرکچل چرخ بزني. به خدا خيلي کيف ميده، امتحان کن.
* هرکس که بتونه تو مشهد خوب رانندگی کنه، من بهش قول میدم که در تمام دنیا بتونه خیلی راحت رانندگی کنه.
* چي ميشد اگه ميذاشتن تو پادگان موبايل ببريم؟
* يه استاد «انقلاب و ريشه ها» داشتيم، آخر اطلاعاتي و حزب اللهي بود. مي گفت تنها سه نفر به ايران خدمت کردن: «نادرشاه افشار»، «آقا محمد خان قاجار» و «رضا شاه پهلوي».
* رضا شاه، «کشف حجاب» کرد، حالا مردم «کشف لباس» کردن. حالم از هرچي زن و دختر سر و ک*ن لخته ديگه بهم مي خوره. از بس ديدم. بايد دو هفته برم جلوي «حوزه علميه خواهران» تا حالم درست بشه.
* «هتل اسپيناس آستارا»، مخصوص ماه عسل. امتحان کنين. فقط جالبيش اينه که تلويزيونش کانال ايران نداره و همش ماهواره است ولي توالتهاش ايرانيه و توالت فرنگي نداره.
* مردم هيچ جا مثل مشهديها اهل چشم و همچشمي و تجملات نيستن. البته بعد از تهرانيها.
* سر کچلم مي خاره. تازه... با کراوات پاره.
* فکر نکنم تو راه مشهد به تبريز و بالعکس، پليسي مونده باشه که بابام رو جريمه نکرده باشه. هرچي پليس بود بابام رو به خاطر سبقت غير مجاز و توقف ممنوع جريمه کرد. تو پليس راه مشهد هم يارو پليسه ديد بهانه اي نداره که جريمه کنه، براي پرده ي شيشه ي عقب گير داد. بابام آخر دست فرمونه و رانندگیش حرف نداره ولی در برابر سبقت غیرمجاز نمی تونه خودش رو کنترل کنه. ايول به بابام که از رو نرفت و هرجا مي تونست خلاف ميکرد. سرمشق خيلي خوبي براي من و دادشمه.
* از ترس مامانم هم آرزوی رانندگی تو جاده به دل من و داداشم موند. چون تا من یا داداشم میشینه پشت فرمون و مامانم هم تو ماشینه، دقمرگ میکنه ما رو از بس میگه یواش و مواظب باش.
* به کي بگم که روحم لطيفه، حساسم، زودرنجم... چرا حاليش نميشه...
* دلم برای «فرناز» خواهرزاده ی «غزل» یه ذره شده. مرغ عشقها و فنچها و لاک پشتم رو به یکی سپردم که همسایه ی «غزل» و خواهرشه. شنیدم «فرناز» با حیوونهای من حسابی رفیق شده.
* به خدا که قسم دل تو روزی می میره / دیگه قلب منو عزیزم یکی دیگه میگیره
* چقدر دوست داشتم که برم ارتش. خيلي اين لباسهاي «پلنگي چخ چخي» رو دوست دارم. البته اسمشون لباس استتاره. تازه آستينش رو هم بدم بالا. اوووف...
* مي دونين زيد (GF) «عليرضا حيدري» (کشتي گيره) کيه؟ «نيکي کريمي». به جون خودم يکي از اين مفسرهاي تلويزيون ميگفت. راست و دروغش گردن خودش.
* لامصب، وقتي مي خواي دنده عقب بياي مواظب باش. يا لااقل فلاشرهاتو روشن کن.
* کاست جديد «آريان»، «تا بينهايت» خيلي خنکه. فقط آهنگ اولش يک کمي ديمبله پيشتو بود. ولي شعرهاش با معنيه.
* لطفا به هرکس که موهاش رو ترايده و لباس سربازي تنشه احترام بذارين. حالا مي فهمم که چقدر بده وقتي سرباز نبودم به چشم حقارت و کثيفي و خلافکاري به سربازها نگاه مي کردم.
* ساره خانوم، خيلي خيلي خيلي... خوبي. مرسي. معذرت.
* همه چيم يار،‌ همه چيم يار،‌ همه چيم يار يار يار، همه چيم يار...
* چند تار مو از شقيقه هام سفيد شده. از بچگی دوست داشتم موهام سفید بشه، ‌ولی سفیدی ارثی رو دوست داشتم نه سفیدی از فشار عصبی...
* حساسيت فصلي (آلرژي) داره ديوونه ميکنه منو. پوستم مثل پوست کرگدن خشک شده. کي بشه ديگه پاييز نداشته باشيم. ازش بدم مياد.
* مصرف ژل کتيرام صفر شده. هربار هم که از خونه ميخوام برم بيرون، نيم ساعت زودتر حاضر ميشم. کي مي تونه درمورد يه سر تراشيدن ناقابل اينهمه حرف بزنه؟
* از جمعه و ‌سوارکاري حالم به هم ميخوره...
* با يه سرباز که پليس طرقبه است رفيق شدم. ديگه عشق و صفا تو طرقبه.
* دلم براي عزراييل هم تنگ شده. کي ميشه ببينمش...
* اوه... شِت...
* چهارده روز توپ راحت بودم از شر اينترنت و کامپيوتر. باز شروع شد...
* Home Sweet Home = هيچ جا خونه ي خود آدم نميشه.
* زندگي با تو چقدر قشنگه... خوب من / آسمون عشق چه آبي رنگه...
* عمه ي بابام -خدا بيامرزش- هروقت از اصفهان مي اومد خونه مون ميگفت: «مسافرت خيلي خوبه چون: نماز نصفي، خواب و خوراک دو برابر،‌ کار هيچي»
* «آدم خوشبخت کسي است که بدبختي هاي گذشته اش را فراموش نکند.»
* دو وقت دلم براي مدرسه رفتن تنگ ميشه. يکي اول پاييز که مدرسه ها باز ميشه، يکي اول تابستون که مدرسه ها تعطيل ميشه. بوی کتابهای نو هنوز تو مشاممه. يکم مهر، غم انگيز ترين روز زندگي منه...
* اگه گفتين فرق مسافرت خانوادگي با مسافرت مجردي چيه؟ تو مسافرت با خانواده حواست به «جاذبه هاي توريستي ثابت» بايد باشه ولي تو مسافرت مجردي حواست به «جاذبه هاي توريستي متحرک».
* شايد با دوستم بازم بريم مسافرت اين ماه. دنبال دو تا دختر پايه، با رضايت نامه ي محضري از باباهاشون ميگرديم. جدي ميگم.
* غم مخور دنيا دو روزه / اون دو روز هم روز به روزه...
* يه تابلوي خيلي باحال تو جاده ديدم، کيف کردم. مدت جاده سازي طول کشيده بود،‌نوشته بودن: «از تاخير پيش آمده متاسفيم». حس کردم يکي ما رو آدم حساب کرده.
* نمي دونم نفرين کي پشت سرمه. ديگه هيچ اميدي به زنده موندن ندارم. تنها ترين آدم رو زمين منم. به خدا جدي ميگم...
* اينو گوش کن:
بازم اشکهاي چشمام، مث آب روونه / آدم با چه اميدي، تو اين دنيا بمونه
ديگه با چه غروري، بگم خيلي صبورم / مگه ميشه تو گريه،‌ بگم مست غرورم
صدام کن که دوباره، بشم عاشق عاشق / بيام با يه اشاره، ‌بيام با يه اشاره...
تو قلبت کي عزيزتر شده از من / کي اومد که بدت اومده از من
کنار تو همش عشق تو حرفام / چقدر پيش تو آروم ميشه دنيام...
* فرزانه،‌ دوستت دارم. دلم هم برات تنگ شده.
***
* چه فکر خوبيه که شهرداريها از شهرداري «آزادشهر» ياد بگيرن و تابلوهاي خيابونها رو تو پلاستيک بذارن تا ديرتر خراب بشه!

***
خيلي زياد شد. معذرت. خوش باشين. اگه برام دعا کردين که هيچي، اگه نکردين هم فداي سرتون.

 

لینکستان .::. .::. Admin .::. 3:11 PM