Sunday, February 17, 2008
سلام
با عرض معذرت مجدد
خودم نمي تونم اين پسترو ببينم ولي براي اونهايي كه مي بينن ودوست دارن باز هم به اكسير سر بزنن مي گم:
لطفا از اين به بعد به جاي اينجا به اونجا بياين!
http://exiran.blogspot.com
خوش باشين و التماس دعا
با عرض معذرت مجدد
خودم نمي تونم اين پسترو ببينم ولي براي اونهايي كه مي بينن ودوست دارن باز هم به اكسير سر بزنن مي گم:
لطفا از اين به بعد به جاي اينجا به اونجا بياين!
http://exiran.blogspot.com
خوش باشين و التماس دعا
لینکستان .::. comments(0) .::. Admin .::. 6:19 PM
Thursday, August 02, 2007
اینجا تعطیل شد!
سلام. (یادتون میاد کی آخرین بار بهتون سلام کردم؟ خودم یادم نمیاد!)
ولی چه سلامی، چه علیکی...
وقتی اکسیر به لطف شرکت مخابرات فیلتر شده،
وقتی اکسیران به خاطر «بعضی مشکلات قانونی» از بین رفته،
وقتی بنزین سهمیه بندی شده،
وقتی روزنامه هم میهن به خاطر چاپ مصاحبه و عکس «بازیگر زن سریال نرگس» توقیف شده،
وقتی مهستی مرده،
وقتی حمیرا حالش بده،
وقتی پگاه آهنگرانی سر صحنه فیلم می افته و دو تا مهره و دنده هاش میشکنه و تاندون پاش پاره میشه،
وقتی هوگو چاوز برای ششمین بار میاد ایران،
وقتی برای بار دوم با آمریکا مذاکره می کنیم،
وقتی به خاتمی تهمت می زنن،
وقتی دکتر «استیونس میچ» تو سریال پرستاران می میره،
وقتی پرستار «تری سالیوان» تنها میشه و بهش تمت می زنن که «رز» رو کشته،
وقتی ایران تحریم میشه و کسی تحویل نمی گیره،
وقتی کوله پشتی شروع میشه و دوباره باید هر شب قیافه ی فرزاد حسنی رو تحمل کنیم،
وقتی خط تلفن اینترنت خونه به علت بدهی قطع میشه و می ری ADSL می گیری و مثل ندید بدیدها با سرعتش حال میکنی،
وقتی...
واقعا حال وبلاگ نوشتن و سلام علیک برای آدم می مونه؟!
***
این اولین پست اکسیر در وبلاگ جدیدم هست که تو wordpress باز کردم. فعلا دارم باهاش کلنجار می رم تا ببینم چی میشه ولی از این به بعد، برخلاف میلم و بعد از پنج سال مجبورم اینجا بنویسم تا ببینم چی پیش میاد.
عیدهای گذشت و آینده هم مبارک. خوش باشین و التماس دعا
سلام. (یادتون میاد کی آخرین بار بهتون سلام کردم؟ خودم یادم نمیاد!)
ولی چه سلامی، چه علیکی...
وقتی اکسیر به لطف شرکت مخابرات فیلتر شده،
وقتی اکسیران به خاطر «بعضی مشکلات قانونی» از بین رفته،
وقتی بنزین سهمیه بندی شده،
وقتی روزنامه هم میهن به خاطر چاپ مصاحبه و عکس «بازیگر زن سریال نرگس» توقیف شده،
وقتی مهستی مرده،
وقتی حمیرا حالش بده،
وقتی پگاه آهنگرانی سر صحنه فیلم می افته و دو تا مهره و دنده هاش میشکنه و تاندون پاش پاره میشه،
وقتی هوگو چاوز برای ششمین بار میاد ایران،
وقتی برای بار دوم با آمریکا مذاکره می کنیم،
وقتی به خاتمی تهمت می زنن،
وقتی دکتر «استیونس میچ» تو سریال پرستاران می میره،
وقتی پرستار «تری سالیوان» تنها میشه و بهش تمت می زنن که «رز» رو کشته،
وقتی ایران تحریم میشه و کسی تحویل نمی گیره،
وقتی کوله پشتی شروع میشه و دوباره باید هر شب قیافه ی فرزاد حسنی رو تحمل کنیم،
وقتی خط تلفن اینترنت خونه به علت بدهی قطع میشه و می ری ADSL می گیری و مثل ندید بدیدها با سرعتش حال میکنی،
وقتی...
واقعا حال وبلاگ نوشتن و سلام علیک برای آدم می مونه؟!
***
این اولین پست اکسیر در وبلاگ جدیدم هست که تو wordpress باز کردم. فعلا دارم باهاش کلنجار می رم تا ببینم چی میشه ولی از این به بعد، برخلاف میلم و بعد از پنج سال مجبورم اینجا بنویسم تا ببینم چی پیش میاد.
عیدهای گذشت و آینده هم مبارک. خوش باشین و التماس دعا
لینکستان .::. comments(4) .::. Admin .::. 11:08 AM
Monday, May 21, 2007
سلام. خوبین که؟
اکسیر فیلتر شده؟ یا بلاگ اسپات؟ چون خودم با بعضی ISP نمی تونم ببینم و چند تا از بچه ها هم گفتن و هم تعداد کامنت و ویزیتور یک دفعه افت کرده. حالا اگه اینجور شده یا قراره بشه، و شما هم دوست دارین که اینجا رو بخونین، بی زحمت عضو خبرنامه اکسیر بشین تا در جریان امور قرار بگیرین. نترسین اسپم نمی فرستم براتون! اگر هم نمی خواین که با همون ایمیل اون بالا در تماس باشین.
***
یه چیز جالب تر اینکه چند روز پیش از شرکتی که هاست و دومین اکسیران رو ازش اجاره می کنم باهام تماس گرفتن و گفتن به دلیل اینکه از سایت اکسیران استفاده خرابکارانه می شده، گوگل کل سرور رو بسته! هنوز نفهمیدم جریان چیه ولی مهم اینه که اکسیران و تمام محتویاتش فعلا رفته رو هوا!
***
عجب هوایی شده مشهد. بارون شدید با سرمای فوق العاده. جای همه اینجا خالیه.
***
بالاخره اختلاف ارتفاع نوک گوش های اسکیزو هم با سطح کله اش زیاد شد! بنده هم متقابلا این فاجعه رو به هر دو نفرشون تبریک می گم و از خداوند منان صبر جزیل براشون طلب می کنم. ایشالا که مسعود و خانومش سالهای سال کنار هم خوش باشن و چندین و چند اسکیزک (اسکیزو کوچولو!) تحویل جامعه وبلاگ نویسی بدن! (از نه نه و بابای بلاگر باید انتظار بچه های بلاگر داشت!)
در همینجا باید اعتراف کنم که مجلس ایشون، بدجوری بنده و کیمیا خانوم رو غافلگیر کرد، چون اصلا انتظار همچین چیزی رو نداشتیم! (خدا کنه فیلمش نیاد تو بازار!)
***
عکس های عروسی علیرضا دبیر با دختر منوچهر محمدی (تهیه کننده سینما)، با حضور آقای خاتمی.
***
انتشار مجدد شرق و هم میهن رو تبریک می گم. اینطور که چند شماره اول هم میهن رو خوندم به نظرم بهترین روزنامه این دوره است. از دست ندینش تا توقیف نشده!
***
سریال سلام رو می بینین؟ فکر می کنم شبکه تهران پخش میشه و بعد هم با تاخیر از مشهد. کارگردانش رو می شناسین؟ آقای محمد رضا فرزین، یکی از سران حزب مشارکت در استان خراسان! اگه یادتون باشه تو یه قسمتی که پسره عاشق هم کلاسی اش شده بود و بابا و مامانه مخالف بودن و یکی دیگه رو می خواستن، باباهه خود این آقا بود! نمی دونم چی شد که از کار سیاسی به کار هنری روی گردان شدن؟! پدر بزرگه هم مهدی صباغی یکی از قدیمی ترین بازیگرهای مشهدیه.
***
فتوای جدید: بوسه مرد به زن و بغل گرفتن زن، مرد را، اگر نسبت به هم رابطه معلم و شاگردی داشته باشند، حلال و جایز است!
(کاش قبل از متاهلی، از این روش من درآوردی استفاده می کردم و چند تا شاگرد یا معلم خوب تور می کردم!)
چه می کنه این بوسه تبلیغاتی، سعی در محبوب نشون دادن و خودی بودن...!
شنیدین یارو داشته دست نامزدش (!) رو بوس می کرده، گشت ارشاد از راه می رسه، می گن چیکار داری می کن؟ می گه معلم کلاس اولمه!
***
کم کم همه ی آنتن های موبایل مشهد دارن اسم دار می شن. جالبه مثل ایرانسل در هر منطقه اسم آنتن موبایل روی صفحه موبایل نوشته میشه. چقدر حسوده مخابرات که داره با ایرانسل رقابت می کنه.
***
تنم می لرزه وقتی یاد انتخابات مجلس و بعدش ریاست جمهوری می افتم. مخصوصا وقتی که می شنوم خاتمی هم می خواد کاندیدا بشه. از یه طرف دوست دارم که نشه و دوباره تو هچل بیافته و باز جنگ و دعوا راه بیافته و از یه طرف می خوام بشه و دوباره فضای مملکت باز بشه و مردم به حرکت بیافتن. ولی چه فایده که...
***
چه جالب، MMS هنوز نیومده که خبر فیلتر شدنش اومد! فکر کنم به جایی برسیم که تو ورودی و خروجی کله هامون هم فیلتر بذارن تا افکار بد از اذهان تراوش نکنه!
***
تبریک می گم انتخاب دوباره قالیباف رو به سمت شهرداری تهران. جالب بود که برای شهرداری تهران دو نفر مشهدی (رسول خادم و قالیباف) کاندیدا شده بودن!
***
مجلس ختم یه افغانی دعوت بودیم. خیلی با ما فرق نداشت ولی محیط جالبی بود. روضه خوان وسط روضه و مداحی یهو حرف از مسایل روز افغانی ها می زد. چیزی که خیلی ناراحتم کرد این بود که با یه حالت بد و ملتمسانه ای می خواست که حالا که افغانی ها رو اخراج می کنین اقلا بهشون توهین و بی ادبی نکنین.
ولی خداییش مگه این افغانی ها با ما چیکار کردن که اینقدر تحقیر و اذیت شون می کنیم؟ اگه می گین خلاف و دزدی و قتل و... انجام دادن، مگه خود ایرانی ها انجام نمی دن؟ فقط چون اسمشون افغانیه ما حساس شدیم. خرجشون رو هم که سازمان ملل میده به دولت. حالا صبر کنین اینا برن، بعد معلوم میشه که چقدر ضرر می کنیم. هم دیگه نیروی فعال کار نداریم و با این کارگرهای ایرانی تنبل باید سر کنیم و هم سرمایه ای که افغانی ها داخل بازار ایران دارن وقتی خارج بشه، بازار فلج میشه. حالا صبر کنین.
سال های ساله که با یه خانواده افغانی دوستیم و از طریق اونها با خیلی های دیگه هم آشنا شدیم. باور نمی کنین که چقدر مردم خوبی هستن. باید باهاشون دمخور شد تا فهمید که چقدر تمیز، مهمون نواز، مودب، مهربان و... هستن. شاید شما باور نکنین ولی من کاملا می شناسم شون. مخصوصا غذاهای معرکه ای که دارن، و مخصوصا «کیچیری»!
***
خوندن این قسمت به افراد زیر ۱۸ سال توصیه نمیشه!
حرف مجلس ختم شد، یاد یه مجلس دیگه افتادم که تازگی رفتم. شیخه بالای منبر داشت از گناه و اینا بد می گفت، چون اوج بگیر و بگیر برای بدحجابی بود، گفت: بنده دیروز یه خانومی رو دیدیم که آنچنان مانتوی تنگی تنش کرده بود که کاملا «حجم عورتش» دیده می شد.
مردم حس گریه گرفته بودن و سرهاشون رو دست شون بود، یهو همه از جا پریدن و به هم نگاه کردن و نفهمیدن چه جوری خنده هاشون رو کنترل کنن! با خودم گفتم ایول به آقای شیخ که با چه دقتی منظره رو نگاه کرده! یاد اون جوک افتادم که یکی بلند میشه می گه: حاجی تو می خوای اشک مون رو بیاری یا...!
***
چه راحت بهترین فرصت مذاکره با آمریکا رو در این بیست و هشت سال، فقط به خاطر یه ویولون زن سرخ پوش از دست دادیم! حالا مسولان دارن می فهمن چی رو از دست دادن و به تکاپو افتادن.
***
احسان یه وبلاگ داره که توش نقدهای فیلمی که نوشته رو می ذاره. وبلاگ فیلم نگار. اگه اهل فیلم هستین حتما بهش سر بزنین.
***
جریان قیمت بنزین و سرنوشت سهمیه بندی یا نبندی و... من رو یاد یه استراتژی به نام بازی با اعصاب می اندازه! اینقدر خبرهای ضد و نقیض می گن و مردم رو سرکار می ذارن و با اعصاب شون بازی می کنن که آخرش خود مردم می گن بابا بکنین لیتری هزار تومن و دست از سر ما بردارین!
***
میزگرد خبری کانال ۲ رو با حضور فرمانده نیروی انتظامی دیدین؟ دیدین چه راحت عکس دخترها و پسرهای بدحجاب رو نشون می دادن؟ یاد نشون دادن رقص و استریپ تیز کنفرانس برلین افتادم که چه راحت برای بعضی ها «هدف، وسیله رو توجیه می کنه»!
***
بالاخره اون دوران بگیر و ببندی که همه منتظر بودن، شروع شد. دولت دو سال وقت داد تا مردم خوب هرکار دوست دارن بکنن، بعد یه دفعه شروع کنه...
ولی اگه قول بدین که بهم نگین مرتجع و امل و... من که با کنترل حجاب دخترها به شرطی که افراط و تفزیط نشه موافقم. جدی می گم.
***
جدی حامد کمیلی متولد سال ۱۳۶۱؟! همون پسر خارجی قاتل تو پرواز در حباب که تازگی داره جای پوریا پورسرخ رو می گیره. به کیمیا می گم من به دو نفر حسودی می کنم، یکی محمدرضا گلزار، یکی همین حامد کمیلی! چیکار کنم خوب، دست خودم نیست وقتی می بینم همه دخترها مبهوت این دو نفر می شن، یه دفعه اینجوری می شم!
***
از پائلو کوئیلو خوشم نمیاد، شاید چون حس می کنم داره خودش رو اونجور که نیست نشون می ده. (چون کلا از آدم های افاده ای بدم میاد) ولی کتاب «یازده دقیقه» اش رو حتما گیر بیارین و بخونین. خیلی جالبه. البته این کتابی که تو بازاره سانسور شده است ولی بازم خط کلی داستان حفظ شده.
***
خوش به حال اونهایی که تونسن برن نمایشگاه کتاب امسال. جای ما رو هم خالی کردین؟ مخصوصا هنگام برگزاری نماز جماعت در مصلا!
***
یه حدیث از نهج البلاغه:
اگر خداوند در مقابل گناه کردن بندگانش تهدید نمی فرمود، باز هم واجب بود تا بندگان برای شکر نعمت هایش، گناه نکنند.
***
به لطف خدا و بارش کم نظیر بارون در امسال، بند گلستان مشهد لبریز شده. حیف که مسولان عزیز بلد نیستن چیکار باید بکنن و آب داره هدر می ره.
***
خوش باشین. التماس دعا
اکسیر فیلتر شده؟ یا بلاگ اسپات؟ چون خودم با بعضی ISP نمی تونم ببینم و چند تا از بچه ها هم گفتن و هم تعداد کامنت و ویزیتور یک دفعه افت کرده. حالا اگه اینجور شده یا قراره بشه، و شما هم دوست دارین که اینجا رو بخونین، بی زحمت عضو خبرنامه اکسیر بشین تا در جریان امور قرار بگیرین. نترسین اسپم نمی فرستم براتون! اگر هم نمی خواین که با همون ایمیل اون بالا در تماس باشین.
***
یه چیز جالب تر اینکه چند روز پیش از شرکتی که هاست و دومین اکسیران رو ازش اجاره می کنم باهام تماس گرفتن و گفتن به دلیل اینکه از سایت اکسیران استفاده خرابکارانه می شده، گوگل کل سرور رو بسته! هنوز نفهمیدم جریان چیه ولی مهم اینه که اکسیران و تمام محتویاتش فعلا رفته رو هوا!
***
عجب هوایی شده مشهد. بارون شدید با سرمای فوق العاده. جای همه اینجا خالیه.
***
بالاخره اختلاف ارتفاع نوک گوش های اسکیزو هم با سطح کله اش زیاد شد! بنده هم متقابلا این فاجعه رو به هر دو نفرشون تبریک می گم و از خداوند منان صبر جزیل براشون طلب می کنم. ایشالا که مسعود و خانومش سالهای سال کنار هم خوش باشن و چندین و چند اسکیزک (اسکیزو کوچولو!) تحویل جامعه وبلاگ نویسی بدن! (از نه نه و بابای بلاگر باید انتظار بچه های بلاگر داشت!)
در همینجا باید اعتراف کنم که مجلس ایشون، بدجوری بنده و کیمیا خانوم رو غافلگیر کرد، چون اصلا انتظار همچین چیزی رو نداشتیم! (خدا کنه فیلمش نیاد تو بازار!)
***
عکس های عروسی علیرضا دبیر با دختر منوچهر محمدی (تهیه کننده سینما)، با حضور آقای خاتمی.
***
انتشار مجدد شرق و هم میهن رو تبریک می گم. اینطور که چند شماره اول هم میهن رو خوندم به نظرم بهترین روزنامه این دوره است. از دست ندینش تا توقیف نشده!
***
سریال سلام رو می بینین؟ فکر می کنم شبکه تهران پخش میشه و بعد هم با تاخیر از مشهد. کارگردانش رو می شناسین؟ آقای محمد رضا فرزین، یکی از سران حزب مشارکت در استان خراسان! اگه یادتون باشه تو یه قسمتی که پسره عاشق هم کلاسی اش شده بود و بابا و مامانه مخالف بودن و یکی دیگه رو می خواستن، باباهه خود این آقا بود! نمی دونم چی شد که از کار سیاسی به کار هنری روی گردان شدن؟! پدر بزرگه هم مهدی صباغی یکی از قدیمی ترین بازیگرهای مشهدیه.
***
فتوای جدید: بوسه مرد به زن و بغل گرفتن زن، مرد را، اگر نسبت به هم رابطه معلم و شاگردی داشته باشند، حلال و جایز است!
(کاش قبل از متاهلی، از این روش من درآوردی استفاده می کردم و چند تا شاگرد یا معلم خوب تور می کردم!)
چه می کنه این بوسه تبلیغاتی، سعی در محبوب نشون دادن و خودی بودن...!
شنیدین یارو داشته دست نامزدش (!) رو بوس می کرده، گشت ارشاد از راه می رسه، می گن چیکار داری می کن؟ می گه معلم کلاس اولمه!
***
کم کم همه ی آنتن های موبایل مشهد دارن اسم دار می شن. جالبه مثل ایرانسل در هر منطقه اسم آنتن موبایل روی صفحه موبایل نوشته میشه. چقدر حسوده مخابرات که داره با ایرانسل رقابت می کنه.
***
تنم می لرزه وقتی یاد انتخابات مجلس و بعدش ریاست جمهوری می افتم. مخصوصا وقتی که می شنوم خاتمی هم می خواد کاندیدا بشه. از یه طرف دوست دارم که نشه و دوباره تو هچل بیافته و باز جنگ و دعوا راه بیافته و از یه طرف می خوام بشه و دوباره فضای مملکت باز بشه و مردم به حرکت بیافتن. ولی چه فایده که...
***
چه جالب، MMS هنوز نیومده که خبر فیلتر شدنش اومد! فکر کنم به جایی برسیم که تو ورودی و خروجی کله هامون هم فیلتر بذارن تا افکار بد از اذهان تراوش نکنه!
***
تبریک می گم انتخاب دوباره قالیباف رو به سمت شهرداری تهران. جالب بود که برای شهرداری تهران دو نفر مشهدی (رسول خادم و قالیباف) کاندیدا شده بودن!
***
مجلس ختم یه افغانی دعوت بودیم. خیلی با ما فرق نداشت ولی محیط جالبی بود. روضه خوان وسط روضه و مداحی یهو حرف از مسایل روز افغانی ها می زد. چیزی که خیلی ناراحتم کرد این بود که با یه حالت بد و ملتمسانه ای می خواست که حالا که افغانی ها رو اخراج می کنین اقلا بهشون توهین و بی ادبی نکنین.
ولی خداییش مگه این افغانی ها با ما چیکار کردن که اینقدر تحقیر و اذیت شون می کنیم؟ اگه می گین خلاف و دزدی و قتل و... انجام دادن، مگه خود ایرانی ها انجام نمی دن؟ فقط چون اسمشون افغانیه ما حساس شدیم. خرجشون رو هم که سازمان ملل میده به دولت. حالا صبر کنین اینا برن، بعد معلوم میشه که چقدر ضرر می کنیم. هم دیگه نیروی فعال کار نداریم و با این کارگرهای ایرانی تنبل باید سر کنیم و هم سرمایه ای که افغانی ها داخل بازار ایران دارن وقتی خارج بشه، بازار فلج میشه. حالا صبر کنین.
سال های ساله که با یه خانواده افغانی دوستیم و از طریق اونها با خیلی های دیگه هم آشنا شدیم. باور نمی کنین که چقدر مردم خوبی هستن. باید باهاشون دمخور شد تا فهمید که چقدر تمیز، مهمون نواز، مودب، مهربان و... هستن. شاید شما باور نکنین ولی من کاملا می شناسم شون. مخصوصا غذاهای معرکه ای که دارن، و مخصوصا «کیچیری»!
***
خوندن این قسمت به افراد زیر ۱۸ سال توصیه نمیشه!
حرف مجلس ختم شد، یاد یه مجلس دیگه افتادم که تازگی رفتم. شیخه بالای منبر داشت از گناه و اینا بد می گفت، چون اوج بگیر و بگیر برای بدحجابی بود، گفت: بنده دیروز یه خانومی رو دیدیم که آنچنان مانتوی تنگی تنش کرده بود که کاملا «حجم عورتش» دیده می شد.
مردم حس گریه گرفته بودن و سرهاشون رو دست شون بود، یهو همه از جا پریدن و به هم نگاه کردن و نفهمیدن چه جوری خنده هاشون رو کنترل کنن! با خودم گفتم ایول به آقای شیخ که با چه دقتی منظره رو نگاه کرده! یاد اون جوک افتادم که یکی بلند میشه می گه: حاجی تو می خوای اشک مون رو بیاری یا...!
***
چه راحت بهترین فرصت مذاکره با آمریکا رو در این بیست و هشت سال، فقط به خاطر یه ویولون زن سرخ پوش از دست دادیم! حالا مسولان دارن می فهمن چی رو از دست دادن و به تکاپو افتادن.
***
احسان یه وبلاگ داره که توش نقدهای فیلمی که نوشته رو می ذاره. وبلاگ فیلم نگار. اگه اهل فیلم هستین حتما بهش سر بزنین.
***
جریان قیمت بنزین و سرنوشت سهمیه بندی یا نبندی و... من رو یاد یه استراتژی به نام بازی با اعصاب می اندازه! اینقدر خبرهای ضد و نقیض می گن و مردم رو سرکار می ذارن و با اعصاب شون بازی می کنن که آخرش خود مردم می گن بابا بکنین لیتری هزار تومن و دست از سر ما بردارین!
***
میزگرد خبری کانال ۲ رو با حضور فرمانده نیروی انتظامی دیدین؟ دیدین چه راحت عکس دخترها و پسرهای بدحجاب رو نشون می دادن؟ یاد نشون دادن رقص و استریپ تیز کنفرانس برلین افتادم که چه راحت برای بعضی ها «هدف، وسیله رو توجیه می کنه»!
***
بالاخره اون دوران بگیر و ببندی که همه منتظر بودن، شروع شد. دولت دو سال وقت داد تا مردم خوب هرکار دوست دارن بکنن، بعد یه دفعه شروع کنه...
ولی اگه قول بدین که بهم نگین مرتجع و امل و... من که با کنترل حجاب دخترها به شرطی که افراط و تفزیط نشه موافقم. جدی می گم.
***
جدی حامد کمیلی متولد سال ۱۳۶۱؟! همون پسر خارجی قاتل تو پرواز در حباب که تازگی داره جای پوریا پورسرخ رو می گیره. به کیمیا می گم من به دو نفر حسودی می کنم، یکی محمدرضا گلزار، یکی همین حامد کمیلی! چیکار کنم خوب، دست خودم نیست وقتی می بینم همه دخترها مبهوت این دو نفر می شن، یه دفعه اینجوری می شم!
***
از پائلو کوئیلو خوشم نمیاد، شاید چون حس می کنم داره خودش رو اونجور که نیست نشون می ده. (چون کلا از آدم های افاده ای بدم میاد) ولی کتاب «یازده دقیقه» اش رو حتما گیر بیارین و بخونین. خیلی جالبه. البته این کتابی که تو بازاره سانسور شده است ولی بازم خط کلی داستان حفظ شده.
***
خوش به حال اونهایی که تونسن برن نمایشگاه کتاب امسال. جای ما رو هم خالی کردین؟ مخصوصا هنگام برگزاری نماز جماعت در مصلا!
***
یه حدیث از نهج البلاغه:
اگر خداوند در مقابل گناه کردن بندگانش تهدید نمی فرمود، باز هم واجب بود تا بندگان برای شکر نعمت هایش، گناه نکنند.
***
به لطف خدا و بارش کم نظیر بارون در امسال، بند گلستان مشهد لبریز شده. حیف که مسولان عزیز بلد نیستن چیکار باید بکنن و آب داره هدر می ره.
***
خوش باشین. التماس دعا
لینکستان .::. comments(7) .::. Admin .::. 4:59 PM
Tuesday, April 24, 2007
سلام. با این فرض که ایشالا خوبین، می ریم سر اصل مطلب!
یعنی چی آدم فقط وقتی بتونه وبلاگ بنویسه که خانومش روضه رفته باشه؟!
***
اول این مطلب آقای ابطحی رو بخونین که به زبون (لهجه!) مشهدی نوشته! خیلی معرکه شده! کلی حال کردم!
***
واقعا من هنوز تو کف اون غافلگیری رییس جمهور موندم. همون که به نام رافت اسلامی ۱۵ تا اسیر انگلیسی آزاد شدن. ولی نمی دونم اگه مهلت ۴۸ ساعته بلر و نامه پاپ و التماس و درخواست بشار اسد و تلفن زدن های دبیر کل سازمان ملل و ۵ تا گروگان ایرانی در اربیل و... و از همه مهمتر ناوهای جنگی آمریکا تو خلیج فارس نبود، رافت اسلامی چطور خودش رو نشون می داد؟!
البته اون اسرا یا بهتره بگیم مهمانان عزیز انگلیسی هم خیلی جالب جواب مهمون نوازی و بدرقه ی رمانتیک ما رو دادن، روسری دست خانوم فی ترنی رو ببینین! این مطلب آقای ابطحی هم جالبه!
لابد آزادی ۲ جاسوس سوئدی هم نشات گرفته از همون رافت بوده؟!
***
برای اینکه از صورت حساب موبایل تون آگاه بشین، کلمه help رو به شماره ۳۰۰۰۹ اس ام اس کنین تا راهنمایی تون کنه و قبض رو براتون اس ام اس کنه. خیلی جالبه! ممنون از نوشا.
***
معلومه که رضا عطاران مشهدیه! پس چی فکر کردین؟ ایناهاش!
***
خوب شد این فیلم ۳۰۰ ساخته شد تا مسولان مملکت یادشون بیاد که شخصی به نام «کوروش کبیر» هم زمانی در ایران می زیسته! کاملا معلومه که این فیلم با اغراض سیاسی ساخته شده و هدف اصلی اش تحریک و تحقیر ایرانی هاست. تقصیر خودمونه که اینقدر درباره اش حرف زدیم و ناخواسته تبلیغ کردیم که همه دنیا مشتاق شدن تا فیلم رو ببینن. شرط می بندم که تو اسکار امسال چند تا نامزدی و جایزه داشته باشه. از بس داد و بیداد کردیم، یه فیلم تخیلی فانتزی سکسی و پورنو رو تبدیل کردیم به یه فیلم پرفروش جهانی...
***
حالا فهمیدین چرا رحیم مشایی رییس میراث فرهنگی، با اون حرف ها و افتضاحاتی که به بار آورده بود، عوض نشد؟ کی گفت آبگیری سد سیوند ضرری برای میراث فرهنگی نداره؟! این وبلاگ هم توسط مخالفان آبگیری سد سیوند راه اندازی شده.
***
یادتونه از کتاب «آداب بیقراری» نوشته یعقوب یاد علی تعریف کرده بودم؟ حالا ایشون به خاطر چند خط از همون کتاب بازداشت شده و این وبلاگ هم خبرهای مربوط بهش رو دنبال می کنه.
***
شنیدین طاعون اومده تو ایران؟ می گن این بیماری مرموز تو خواف و سراوان استان خراسان همون طاعونه که از جنوب اومده... خدا این یکی رو دیگه به خیر بگذرونه!
***
یه وبلاگ هست که بدجوری با عمو پورنگ چپ افتاده. نویسنده اش از دوستهای پورنگ بوده که بعد از جریاناتی تصمیم گرفته چهره ی واقعی پورنگ رو نشون بده. (به گفته خود نویسنده) وبلاگ خرمگس رو ببینین تا بقیه اش رو بگم. یه وبلاگ دیگه هم هست که به زبان طنز، عمو پورنگ رو نقد می کنه، آنتی دستنوشت.
یکی دیگه هم وبلاگ فاطیما بهار مست، همون دختر کوچولو و بامزه ای که یه زمانی با عمو پورنگ برنامه اجرا می کرد و حالا مستقل شده، این رو هم ببینین، مخصوصا عکس هاش رو که فسقلی انگار مانکنه! (این دفعه نوشته ها ضد پورنگی شد!)
***
در پاسخ به اون خانومی که پرسیده بودن موبایل تو نوشته قبلی مال منه یا نه، عرض کنم که نه خیر، اون موبایل کیمیا خانومه، بنده هنوز همون ۳۶۵۰ رو که ۵ سال پیش خریدم دارم و کلی هم ازش راضی ام! فقط چون فارسی نداره، برای استفاده از GPRS ایرانسل از گوشی کیمیا خانوم استفاده می کنم. (خوب تو کامنت ها می پرسیدین تا جواب بدم، چرا از کس دیگه پرسیدین؟!)
***
نشسته بودم کنار مامانم، یهو گفت اینجا رو نگاه کن، موهات داره سفید میشه... (البته با بغض و چشم های اشک آلود!) هنوز خودم نتونستم ببینم چون موهای بغل سرمه، ولی کیمیا با تفحص بسیاری که انجام داد، فهمیدیم که یه عالمه موی سفید پیدا شده تو سرم... حس عجیبیه... از یه طرف خوشحال شدم که به این مرحله از زندگی رسیدم و دارم خوش تیپ می شم (خوش تیپ تر!)، از یه طرف هم غصه دلم رو گرفت که دارم پیر می شم... حیف نمی تونم خودم تو آینه ببینم تا این شعر رو بخونم: موی سپیدو توی آینه دیدم...!
***
مدتیه وبلاگ آقای مسعود بهنود عوض شده. این آدرس جدیده شه:
http://masoudbehnoud.com
من ایشون رو خیلی زیاد دوست دارم. عاشق نثرشون هستم. یک دلیل عمده برای علاقه ی من به نوشتن، خوندن مطالب ایشون، تو مجله های قدیمی و روزنامه های دوران اصلاحات و گوش دادن به نوار برنامه های رادیویی ایشون بود. دلیل دیگه اش هم خوندن تمام کتاب های جلال آل احمد در دوران راهنمایی بود!
***
گویا استاد شجریان هم با صدا و سیما آشتی کردن؟ تازگی ها چند بار آثار ایشون رو تو رادیو و تلویزیون شنیدم. یه علاقه شدید هم به ایشون دارم. مثل علاقه ای که نوه به پدر بزرگش داره. درست همونجور که عزت الله انتظامی و ابی رو دوست دارم. خدا نکنه اینا به این زودی از بین برن...
***
چه خبر از استاد مصباح یزدی؟ از وقتی به مراد دلشون (آقای احمدی نژاد) رسیدن، دیگه کمتر تو رسانه ها ظاهر می شن!
***
۲۳ فروردین سالگرد عقد ما توسط آقای خاتمی بود. یادش به خیر...
***
طرح مبارزه با بد حجابی شروع شد و عکس های آنچنانی هم همه جا پخش شد! همه ی اینا روببینین!
***
حواستون به این جنگ بین کیهان و اعتماد ملی باشه، داره جالب میشه! ببینیم آخرش کی کم میاره!
***
حالا می رسیم به حدیث قدسی مون:
از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نقل است که فرمود: نخستین چیزی که زن زائو می خورد، باید که رطب باشد، چنان که خدای برترین به مریم دختر عمران امر فرمود که رطب بخورد. خداوند می فرماید: به عزت و جلال و بلندی جایگاهم سوگند، زن زائو که رطب می خورد، نوزادش پسر باشد یا دختر، بردبار خواهد شد.
***
تیریپ عکس های هنری! پاهای کیمیا در طبیعت سبز، کنار یک قوطی! (عین این عکس های خارجی که برنده جایزه می شن ولی خیلی خنکن!)
***
خوش باشین و التماس دعا تا بعد
یعنی چی آدم فقط وقتی بتونه وبلاگ بنویسه که خانومش روضه رفته باشه؟!
***
اول این مطلب آقای ابطحی رو بخونین که به زبون (لهجه!) مشهدی نوشته! خیلی معرکه شده! کلی حال کردم!
***
واقعا من هنوز تو کف اون غافلگیری رییس جمهور موندم. همون که به نام رافت اسلامی ۱۵ تا اسیر انگلیسی آزاد شدن. ولی نمی دونم اگه مهلت ۴۸ ساعته بلر و نامه پاپ و التماس و درخواست بشار اسد و تلفن زدن های دبیر کل سازمان ملل و ۵ تا گروگان ایرانی در اربیل و... و از همه مهمتر ناوهای جنگی آمریکا تو خلیج فارس نبود، رافت اسلامی چطور خودش رو نشون می داد؟!
البته اون اسرا یا بهتره بگیم مهمانان عزیز انگلیسی هم خیلی جالب جواب مهمون نوازی و بدرقه ی رمانتیک ما رو دادن، روسری دست خانوم فی ترنی رو ببینین! این مطلب آقای ابطحی هم جالبه!
لابد آزادی ۲ جاسوس سوئدی هم نشات گرفته از همون رافت بوده؟!
***
برای اینکه از صورت حساب موبایل تون آگاه بشین، کلمه help رو به شماره ۳۰۰۰۹ اس ام اس کنین تا راهنمایی تون کنه و قبض رو براتون اس ام اس کنه. خیلی جالبه! ممنون از نوشا.
***
معلومه که رضا عطاران مشهدیه! پس چی فکر کردین؟ ایناهاش!
***
خوب شد این فیلم ۳۰۰ ساخته شد تا مسولان مملکت یادشون بیاد که شخصی به نام «کوروش کبیر» هم زمانی در ایران می زیسته! کاملا معلومه که این فیلم با اغراض سیاسی ساخته شده و هدف اصلی اش تحریک و تحقیر ایرانی هاست. تقصیر خودمونه که اینقدر درباره اش حرف زدیم و ناخواسته تبلیغ کردیم که همه دنیا مشتاق شدن تا فیلم رو ببینن. شرط می بندم که تو اسکار امسال چند تا نامزدی و جایزه داشته باشه. از بس داد و بیداد کردیم، یه فیلم تخیلی فانتزی سکسی و پورنو رو تبدیل کردیم به یه فیلم پرفروش جهانی...
***
حالا فهمیدین چرا رحیم مشایی رییس میراث فرهنگی، با اون حرف ها و افتضاحاتی که به بار آورده بود، عوض نشد؟ کی گفت آبگیری سد سیوند ضرری برای میراث فرهنگی نداره؟! این وبلاگ هم توسط مخالفان آبگیری سد سیوند راه اندازی شده.
***
یادتونه از کتاب «آداب بیقراری» نوشته یعقوب یاد علی تعریف کرده بودم؟ حالا ایشون به خاطر چند خط از همون کتاب بازداشت شده و این وبلاگ هم خبرهای مربوط بهش رو دنبال می کنه.
***
شنیدین طاعون اومده تو ایران؟ می گن این بیماری مرموز تو خواف و سراوان استان خراسان همون طاعونه که از جنوب اومده... خدا این یکی رو دیگه به خیر بگذرونه!
***
یه وبلاگ هست که بدجوری با عمو پورنگ چپ افتاده. نویسنده اش از دوستهای پورنگ بوده که بعد از جریاناتی تصمیم گرفته چهره ی واقعی پورنگ رو نشون بده. (به گفته خود نویسنده) وبلاگ خرمگس رو ببینین تا بقیه اش رو بگم. یه وبلاگ دیگه هم هست که به زبان طنز، عمو پورنگ رو نقد می کنه، آنتی دستنوشت.
یکی دیگه هم وبلاگ فاطیما بهار مست، همون دختر کوچولو و بامزه ای که یه زمانی با عمو پورنگ برنامه اجرا می کرد و حالا مستقل شده، این رو هم ببینین، مخصوصا عکس هاش رو که فسقلی انگار مانکنه! (این دفعه نوشته ها ضد پورنگی شد!)
***
در پاسخ به اون خانومی که پرسیده بودن موبایل تو نوشته قبلی مال منه یا نه، عرض کنم که نه خیر، اون موبایل کیمیا خانومه، بنده هنوز همون ۳۶۵۰ رو که ۵ سال پیش خریدم دارم و کلی هم ازش راضی ام! فقط چون فارسی نداره، برای استفاده از GPRS ایرانسل از گوشی کیمیا خانوم استفاده می کنم. (خوب تو کامنت ها می پرسیدین تا جواب بدم، چرا از کس دیگه پرسیدین؟!)
***
نشسته بودم کنار مامانم، یهو گفت اینجا رو نگاه کن، موهات داره سفید میشه... (البته با بغض و چشم های اشک آلود!) هنوز خودم نتونستم ببینم چون موهای بغل سرمه، ولی کیمیا با تفحص بسیاری که انجام داد، فهمیدیم که یه عالمه موی سفید پیدا شده تو سرم... حس عجیبیه... از یه طرف خوشحال شدم که به این مرحله از زندگی رسیدم و دارم خوش تیپ می شم (خوش تیپ تر!)، از یه طرف هم غصه دلم رو گرفت که دارم پیر می شم... حیف نمی تونم خودم تو آینه ببینم تا این شعر رو بخونم: موی سپیدو توی آینه دیدم...!
***
مدتیه وبلاگ آقای مسعود بهنود عوض شده. این آدرس جدیده شه:
http://masoudbehnoud.com
من ایشون رو خیلی زیاد دوست دارم. عاشق نثرشون هستم. یک دلیل عمده برای علاقه ی من به نوشتن، خوندن مطالب ایشون، تو مجله های قدیمی و روزنامه های دوران اصلاحات و گوش دادن به نوار برنامه های رادیویی ایشون بود. دلیل دیگه اش هم خوندن تمام کتاب های جلال آل احمد در دوران راهنمایی بود!
***
گویا استاد شجریان هم با صدا و سیما آشتی کردن؟ تازگی ها چند بار آثار ایشون رو تو رادیو و تلویزیون شنیدم. یه علاقه شدید هم به ایشون دارم. مثل علاقه ای که نوه به پدر بزرگش داره. درست همونجور که عزت الله انتظامی و ابی رو دوست دارم. خدا نکنه اینا به این زودی از بین برن...
***
چه خبر از استاد مصباح یزدی؟ از وقتی به مراد دلشون (آقای احمدی نژاد) رسیدن، دیگه کمتر تو رسانه ها ظاهر می شن!
***
۲۳ فروردین سالگرد عقد ما توسط آقای خاتمی بود. یادش به خیر...
***
طرح مبارزه با بد حجابی شروع شد و عکس های آنچنانی هم همه جا پخش شد! همه ی اینا روببینین!
***
حواستون به این جنگ بین کیهان و اعتماد ملی باشه، داره جالب میشه! ببینیم آخرش کی کم میاره!
***
حالا می رسیم به حدیث قدسی مون:
از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نقل است که فرمود: نخستین چیزی که زن زائو می خورد، باید که رطب باشد، چنان که خدای برترین به مریم دختر عمران امر فرمود که رطب بخورد. خداوند می فرماید: به عزت و جلال و بلندی جایگاهم سوگند، زن زائو که رطب می خورد، نوزادش پسر باشد یا دختر، بردبار خواهد شد.
***
تیریپ عکس های هنری! پاهای کیمیا در طبیعت سبز، کنار یک قوطی! (عین این عکس های خارجی که برنده جایزه می شن ولی خیلی خنکن!)
***
خوش باشین و التماس دعا تا بعد
لینکستان .::. comments(10) .::. Admin .::. 8:32 AM
Tuesday, April 03, 2007
سلام. خوبین؟ تعطیلات نوروز خوش گذشت؟ به ما که بد نگذشت. آرزو به دلم موند که یک روز بتونم بیشتر از ساعت هفت بخوابم!
چون امسال نمی دونستم که برای دروغ سیزده چی بنویسم، اصلا نیومدم تا چیزی بنویسم، معذرت!
دوازده فروردین، مثل هر سال عید، چند تا از بچه های وبلاگی و غیر وبلاگی، یه جشن خیرخواهانه به نفع معلولین آسایشگاه شهید فیاض بخش راه انداختن. کیمیا هم که همیشه تعریف این جشن ها رو شنیده بود دوست داشت تا ببینه، ما هم رفتیم. علاوه بر اینکه خوش گذشت، بچه ها رو هم دیدیم، ولی مثل همیشه از دیدن صحنه هایی که اینجور جاها دیده میشه دلمون کباب شد... دست علی و امیر و علی و قابیل و فرید و امیر و... بقیه رو که اسمشون یادم رفته، خیلی زیاد درد نکنه!
راستی لوگوی نوروزی رو حال کردین؟ جالب بود، نه؟ خودم که خیلی خوشم اومده بود!
***
یکی از معجزه هایی که هنوز تو این زمانه میشه با چشم دید و باور کرد، جریانی است که هر سال و همیشه در مشهد اتفاق میفته. اینکه با این همه مسافر میلیونی که وارد مشهد میشن، هیچ ماده غذایی نایاب و یا حتا کم نمیشه. اگر در عرض یک هفته ۷ میلیون نفر به هر شهر دیگه ای یک دفعه وارد بشن، اگر قحطی نیاد حتما همه چیز کم و کمیاب میشه ولی ماشالاه تو مشهد امکان نداره حتا نون کم بیاد. این هم از معجزه های امام رضا (علیه السلام) است.
***
وقت نشد تا بعد از تموم شدن سریال زیر تیغ با اون آخر افتضاحش بیام و یک کمی فحش بدم! ولی حالا هم می تونم دق دلی ام رو به خاطر اون آبگوشتی که محمدرضا هنرمند به کمک پرویز پرستویی و فاطمه معتمد آریا به خوردمون دادن، خالی کنم! فیلم های آمیتا باچن و شاهرخ خان و سریال های برنامه خانواده جالبتر تموم میشه تا این سریال با اینهمه اهن و تلپ! باز هم معذرت می خوام برای اینکه وقتی هنوز شروع نشده بود ازش تعریف کردم!
***
فعلا جمال همشهری خودمون رو با سریال توپش عشق است: ترش و شیرین رضا عطاران!
***
خدا رو شکر، مشهد این چند روز قبل و بعد از عید شده عین شمال. هی کم و زیاد بارون میاد. اون هم برفی که ۶ و ۷ اسفند پارسال اومد و مشهدیها رو حسابی شنگول کرد. همه می گفتن امام رضا به خاطر تولد پدرشون بهمون عیدی دادن...
خدا رو شکر که که بعد از ده، دوازده سال خشکسال بالاخره وضع بارش خوب شد. هنوز هم داره بارون میاد، خدا رو شکر... مشهدی ها دارن حسابی کیف می کنن و دلشون هم به حال مسافرهای طفلکی که اومدن مشهد و به این هوا خوردن می سوزه!
***
یکی از شعارهای بسیار جالبی که به صورت پارچه نوشته تو تلویزیون هنگام استقبال از رییس جمهور در یکی از سفرهای استای هیت دولت دیدم، این پارچه بود که در شهر شفت جلوی جایگاه زده بودن:
«دسته گل محمدی... به شفت ما خوش آمدی»!!!
***
«خانه ای از شن و مه» رو تازه دیدم. خیلی قشنگ بود. با اینکه بعضی جاهاش اشتباه ساختاری داشت ولی میشه گفت کاملا بی طرفانه نسبت به ایرانی ها ساخته شده بود. شاید به خاطر حضور «شهره آغداشلو» نتونسته بودن خیلی ایرانی ها رو خراب کنن!
بر عکس این فیلم ۳۰۰ که کاملا مغرضانه ساخته شده. نمی دونم باید اعتراض کنیم یا نه؟ اعتراض کنیم که چی بشه؟ مگه اینهمه اعتراضی که تا حالا کردیم فایده داشته؟ شدیم عین این پیرزن های غرغرو که نشستن یه گوشه و تا کسی بهشون میگه بالای چشمت ابرو شروع می کنن به فحش دادن! اگه خیلی ادعا داریم، خوب کاری کنیم که مردم دنیا بفهمن کی بودیم و کی هستیم، وگرنه بهتره بشینیم و بذاریم هر اهانتی که می خوان بهمون بکنن.
از یک طرف هم حس وطن دوستی و خون ایرانی که تو رگ هامونه نمی ذاره یه همین راحتی از کنار این چیزها بگذریم. به نظر شما چیکار باید بکنیم؟ درباره فیلم ۳۰۰ (300 the movie ) دفعه بعد مفصل می نویسم.
***
آقای علیرضا افتخاری قراره هم زمان ۴ تا آلبوم رو وارد بازار کنه! داره رکوردهای خودش رو می شکنه این آقا! انگار کارخونه زده و قسم خورده که هرچی به دهنش میاد بخونه و آلبوم کنه! یه زمانی خیلی دوستش دارم ولی از بس خوند و خوند و خوند، صداش رو خراب کرد. دقت کردین؟
***
با اینکه سرعت ها کم بود و بیشتر اوقات سیستم قطع میشد ولی تجربه کردن اینترنت بر روی موبایل چیز خیلی جالبی بود که به کمک ایرانسل و مجانی تونستیم بهش برسیم! دیدن اکسیر یا میل زدن و خوندن میل ها روی گوشی موبایل خیلی جالب بود. مخصوصا این که مثل اس ام اس میشد ایمیل مستقیم و بدون معطلی فرستاد. و جالبتر اینکه بیشتر سایت ها مثل اینترنت واقعی، فیلتر شده بودن! نمونه اش سایت فارسی بی بی سی!
***
اسفند سال گذشته چند نفر فوت کردن که خیلی ناراحت شدم ولی وقت نشد که بنویسم تا از این راه یه ثواب مختصری برای شادی روحشون فرستاده بشه.
یکی از اقوام بود که فوق العاده مرد خوبی بود ولی در عرض ۶ ماه معلوم شد که سرطان مغز استخوان داره و بستری شد و فوت کرد.
یکی رسول ملاقلی پور بود که خیلی دوستش داشتم و واقعا حیف شد. (هرچند از اون فیلم آخرش، میم مثل مادر اصلا خوشم نیومد، اصلا توقع نداشتم همچین فیلمی باشه)
یکی دیگه هم «دکتر فرخ» از پزشک های بسیار قدیمی مشهد بود که در چند سال اخیر رییس مجمع خیرین مدرسه ساز استان بود و یک خیر واقعی بود. به خاطر شغلم خیلی با اینجور خیرها برخورد داشتم ولی دکتر فرخ یک خیر و انسان واقعی بود. نمی دونم چند سالش بود، فکر کنم نود سال رو راحت داشت، یه پوست بود که روی استخون کشیده شده بود ولی تا آخرین روزهای عمرش دنبال کار مدرسه سازی برای مناطق محروم رو داشت. آنچنان دقیق بود که اجازه نمی داد حتا یک ریال از بین بره... خدا همه شون رو بیامرزه. اگه اهلش هستین یه فاتحه برای تمتم درگذشتگان مخصوصا این سه نفر بخونین...
***
حرف از خیرین مدرسه ساز شد، جالبه این موضوع رو هم تعریف کنم. دو، سه ماه پیش یه جریانی پیش اومد که با یه خیر مدرسه ساز آشنا بشم. خیلی بی سر و صدا و در کمال افتادگی این آقا یه مدرسه تو یکی از روستاهای استان ساخت. همه تون می شناسینش و ممکنه خودش دوست نداشته باشه ولی من می گم تا هم برای این کار تبلیغ بشه و هم این مرد رو بیشتر تحسین کنین. آقای «مصطفی رحماندوست»، شاعر کودکان. وقتی جریان رو فهمیدم خیلی تعجب کردم ولی بعدش خیلی کیف کردم...
***
این عکس های بهنوش بختیاری مال خودشه دیگه، آره؟ پس درست حدس می زدم که موهای کم پشتی داره، چون موهاش چسبیده تخت کله اش!
***
چه خبر از شهرام جزایری؟ من که دلم براش می سوزه. یک کارآفرین واقعی که با فکر و نبوغ اقتصادی اش تونست پیشرفت کنه ولی چون سهم بعضی ها رو به موقع و به اندازه نرسوند، کله پا شد! بعد فراری اش دادن تا گند کار درنیاد، ولی دیدن ممکنه بره اون طرف و همه چیز رو لو بده، گرفتنش و تا جایی که جا داشت زدنش و برگردوندنش! حالا اینجا می تونه دوباره به کاراش برسه ولی باید سهم اون بعضی ها رو به موقع و به اندازه برسونه!
***
اخراجی ها رو دیدیم. خیلی جالب بود. فقط از جنبه سرگرم کنندگی و تحت تاثیر قرار دادن خوب بود، وگرنه نه کارگردانی خوبی داشت، نه فیلمنامه و نه تدوین درستی. شاید به این خاطر که برای استاندارد شدن زمان فیلم مجبور شده بودن خیلی داستان رو کوتاه کنن. فیلمنامه هم پر بود از شوخی های اس ام اسی و شوخی های جبهه. یه سری کتاب هست به نام فرهنگ جبهه که تمام شوخی های زمان جنگ و جبهه رو گردآوری کرده، اگه گیر آوردین بخونین، تمام شوخی های فیلم از تو اون کتاب بود! ولی نباید از بازی معرکه امین حیایی گذشت و نمیشه منکر تاثیرگذاری آخر فیلم شد. من و کیمیا و چند نفر دیگه که با هم بودیم، حسابی آخر فیلم گریه کردیم! یاد اونهایی که اونجور مخلصانه رفتن و جون دادن به خیر...
***
نه که خیلی وضع سیاسی مملکت خوب بود، زدیم و ۱۵ تا اسیر انگلیسی هم گرفتیم تا هر بلایی که قراره سرمون بیاد، حسابی سرمون بیاد!
***
با خودم قرار گذاشتم از این به بعد یکبار در میون حدیث قدسی بنویسم و چند جمله از نهج البلاغه. حیفه که نهج البلاغه هم مثل خود آقا امیر المومنین (ع) مظلوم واقع بشه...
از علی (علیه السلام) درباره فرمایش رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) که فرموده است: «رنگ سفید محاسن [ریش] را تغییر بدهید و خود را به یهود شبیه مکنید» پرسیدند. فرمود: رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) این دستور را موقعی فرمودند که دین در اقلیت بود و اما اکنون که دایره دین گسترش پیدا کرده و استقرار به دست آورده است، هرکسی اختیار دارد.
***
این مال اول زمستون پارساله که همه سطح شهر رو با این پارچه ها پر کرده بودن، خدا رو شکر که بارون بارید...
***
همینا دیگه! خوش باشین و التماس دعا تا دفعه بعد
چون امسال نمی دونستم که برای دروغ سیزده چی بنویسم، اصلا نیومدم تا چیزی بنویسم، معذرت!
دوازده فروردین، مثل هر سال عید، چند تا از بچه های وبلاگی و غیر وبلاگی، یه جشن خیرخواهانه به نفع معلولین آسایشگاه شهید فیاض بخش راه انداختن. کیمیا هم که همیشه تعریف این جشن ها رو شنیده بود دوست داشت تا ببینه، ما هم رفتیم. علاوه بر اینکه خوش گذشت، بچه ها رو هم دیدیم، ولی مثل همیشه از دیدن صحنه هایی که اینجور جاها دیده میشه دلمون کباب شد... دست علی و امیر و علی و قابیل و فرید و امیر و... بقیه رو که اسمشون یادم رفته، خیلی زیاد درد نکنه!
راستی لوگوی نوروزی رو حال کردین؟ جالب بود، نه؟ خودم که خیلی خوشم اومده بود!
***
یکی از معجزه هایی که هنوز تو این زمانه میشه با چشم دید و باور کرد، جریانی است که هر سال و همیشه در مشهد اتفاق میفته. اینکه با این همه مسافر میلیونی که وارد مشهد میشن، هیچ ماده غذایی نایاب و یا حتا کم نمیشه. اگر در عرض یک هفته ۷ میلیون نفر به هر شهر دیگه ای یک دفعه وارد بشن، اگر قحطی نیاد حتما همه چیز کم و کمیاب میشه ولی ماشالاه تو مشهد امکان نداره حتا نون کم بیاد. این هم از معجزه های امام رضا (علیه السلام) است.
***
وقت نشد تا بعد از تموم شدن سریال زیر تیغ با اون آخر افتضاحش بیام و یک کمی فحش بدم! ولی حالا هم می تونم دق دلی ام رو به خاطر اون آبگوشتی که محمدرضا هنرمند به کمک پرویز پرستویی و فاطمه معتمد آریا به خوردمون دادن، خالی کنم! فیلم های آمیتا باچن و شاهرخ خان و سریال های برنامه خانواده جالبتر تموم میشه تا این سریال با اینهمه اهن و تلپ! باز هم معذرت می خوام برای اینکه وقتی هنوز شروع نشده بود ازش تعریف کردم!
***
فعلا جمال همشهری خودمون رو با سریال توپش عشق است: ترش و شیرین رضا عطاران!
***
خدا رو شکر، مشهد این چند روز قبل و بعد از عید شده عین شمال. هی کم و زیاد بارون میاد. اون هم برفی که ۶ و ۷ اسفند پارسال اومد و مشهدیها رو حسابی شنگول کرد. همه می گفتن امام رضا به خاطر تولد پدرشون بهمون عیدی دادن...
خدا رو شکر که که بعد از ده، دوازده سال خشکسال بالاخره وضع بارش خوب شد. هنوز هم داره بارون میاد، خدا رو شکر... مشهدی ها دارن حسابی کیف می کنن و دلشون هم به حال مسافرهای طفلکی که اومدن مشهد و به این هوا خوردن می سوزه!
***
یکی از شعارهای بسیار جالبی که به صورت پارچه نوشته تو تلویزیون هنگام استقبال از رییس جمهور در یکی از سفرهای استای هیت دولت دیدم، این پارچه بود که در شهر شفت جلوی جایگاه زده بودن:
«دسته گل محمدی... به شفت ما خوش آمدی»!!!
***
«خانه ای از شن و مه» رو تازه دیدم. خیلی قشنگ بود. با اینکه بعضی جاهاش اشتباه ساختاری داشت ولی میشه گفت کاملا بی طرفانه نسبت به ایرانی ها ساخته شده بود. شاید به خاطر حضور «شهره آغداشلو» نتونسته بودن خیلی ایرانی ها رو خراب کنن!
بر عکس این فیلم ۳۰۰ که کاملا مغرضانه ساخته شده. نمی دونم باید اعتراض کنیم یا نه؟ اعتراض کنیم که چی بشه؟ مگه اینهمه اعتراضی که تا حالا کردیم فایده داشته؟ شدیم عین این پیرزن های غرغرو که نشستن یه گوشه و تا کسی بهشون میگه بالای چشمت ابرو شروع می کنن به فحش دادن! اگه خیلی ادعا داریم، خوب کاری کنیم که مردم دنیا بفهمن کی بودیم و کی هستیم، وگرنه بهتره بشینیم و بذاریم هر اهانتی که می خوان بهمون بکنن.
از یک طرف هم حس وطن دوستی و خون ایرانی که تو رگ هامونه نمی ذاره یه همین راحتی از کنار این چیزها بگذریم. به نظر شما چیکار باید بکنیم؟ درباره فیلم ۳۰۰ (300 the movie ) دفعه بعد مفصل می نویسم.
***
آقای علیرضا افتخاری قراره هم زمان ۴ تا آلبوم رو وارد بازار کنه! داره رکوردهای خودش رو می شکنه این آقا! انگار کارخونه زده و قسم خورده که هرچی به دهنش میاد بخونه و آلبوم کنه! یه زمانی خیلی دوستش دارم ولی از بس خوند و خوند و خوند، صداش رو خراب کرد. دقت کردین؟
***
با اینکه سرعت ها کم بود و بیشتر اوقات سیستم قطع میشد ولی تجربه کردن اینترنت بر روی موبایل چیز خیلی جالبی بود که به کمک ایرانسل و مجانی تونستیم بهش برسیم! دیدن اکسیر یا میل زدن و خوندن میل ها روی گوشی موبایل خیلی جالب بود. مخصوصا این که مثل اس ام اس میشد ایمیل مستقیم و بدون معطلی فرستاد. و جالبتر اینکه بیشتر سایت ها مثل اینترنت واقعی، فیلتر شده بودن! نمونه اش سایت فارسی بی بی سی!
***
اسفند سال گذشته چند نفر فوت کردن که خیلی ناراحت شدم ولی وقت نشد که بنویسم تا از این راه یه ثواب مختصری برای شادی روحشون فرستاده بشه.
یکی از اقوام بود که فوق العاده مرد خوبی بود ولی در عرض ۶ ماه معلوم شد که سرطان مغز استخوان داره و بستری شد و فوت کرد.
یکی رسول ملاقلی پور بود که خیلی دوستش داشتم و واقعا حیف شد. (هرچند از اون فیلم آخرش، میم مثل مادر اصلا خوشم نیومد، اصلا توقع نداشتم همچین فیلمی باشه)
یکی دیگه هم «دکتر فرخ» از پزشک های بسیار قدیمی مشهد بود که در چند سال اخیر رییس مجمع خیرین مدرسه ساز استان بود و یک خیر واقعی بود. به خاطر شغلم خیلی با اینجور خیرها برخورد داشتم ولی دکتر فرخ یک خیر و انسان واقعی بود. نمی دونم چند سالش بود، فکر کنم نود سال رو راحت داشت، یه پوست بود که روی استخون کشیده شده بود ولی تا آخرین روزهای عمرش دنبال کار مدرسه سازی برای مناطق محروم رو داشت. آنچنان دقیق بود که اجازه نمی داد حتا یک ریال از بین بره... خدا همه شون رو بیامرزه. اگه اهلش هستین یه فاتحه برای تمتم درگذشتگان مخصوصا این سه نفر بخونین...
***
حرف از خیرین مدرسه ساز شد، جالبه این موضوع رو هم تعریف کنم. دو، سه ماه پیش یه جریانی پیش اومد که با یه خیر مدرسه ساز آشنا بشم. خیلی بی سر و صدا و در کمال افتادگی این آقا یه مدرسه تو یکی از روستاهای استان ساخت. همه تون می شناسینش و ممکنه خودش دوست نداشته باشه ولی من می گم تا هم برای این کار تبلیغ بشه و هم این مرد رو بیشتر تحسین کنین. آقای «مصطفی رحماندوست»، شاعر کودکان. وقتی جریان رو فهمیدم خیلی تعجب کردم ولی بعدش خیلی کیف کردم...
***
این عکس های بهنوش بختیاری مال خودشه دیگه، آره؟ پس درست حدس می زدم که موهای کم پشتی داره، چون موهاش چسبیده تخت کله اش!
***
چه خبر از شهرام جزایری؟ من که دلم براش می سوزه. یک کارآفرین واقعی که با فکر و نبوغ اقتصادی اش تونست پیشرفت کنه ولی چون سهم بعضی ها رو به موقع و به اندازه نرسوند، کله پا شد! بعد فراری اش دادن تا گند کار درنیاد، ولی دیدن ممکنه بره اون طرف و همه چیز رو لو بده، گرفتنش و تا جایی که جا داشت زدنش و برگردوندنش! حالا اینجا می تونه دوباره به کاراش برسه ولی باید سهم اون بعضی ها رو به موقع و به اندازه برسونه!
***
اخراجی ها رو دیدیم. خیلی جالب بود. فقط از جنبه سرگرم کنندگی و تحت تاثیر قرار دادن خوب بود، وگرنه نه کارگردانی خوبی داشت، نه فیلمنامه و نه تدوین درستی. شاید به این خاطر که برای استاندارد شدن زمان فیلم مجبور شده بودن خیلی داستان رو کوتاه کنن. فیلمنامه هم پر بود از شوخی های اس ام اسی و شوخی های جبهه. یه سری کتاب هست به نام فرهنگ جبهه که تمام شوخی های زمان جنگ و جبهه رو گردآوری کرده، اگه گیر آوردین بخونین، تمام شوخی های فیلم از تو اون کتاب بود! ولی نباید از بازی معرکه امین حیایی گذشت و نمیشه منکر تاثیرگذاری آخر فیلم شد. من و کیمیا و چند نفر دیگه که با هم بودیم، حسابی آخر فیلم گریه کردیم! یاد اونهایی که اونجور مخلصانه رفتن و جون دادن به خیر...
***
نه که خیلی وضع سیاسی مملکت خوب بود، زدیم و ۱۵ تا اسیر انگلیسی هم گرفتیم تا هر بلایی که قراره سرمون بیاد، حسابی سرمون بیاد!
***
با خودم قرار گذاشتم از این به بعد یکبار در میون حدیث قدسی بنویسم و چند جمله از نهج البلاغه. حیفه که نهج البلاغه هم مثل خود آقا امیر المومنین (ع) مظلوم واقع بشه...
از علی (علیه السلام) درباره فرمایش رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) که فرموده است: «رنگ سفید محاسن [ریش] را تغییر بدهید و خود را به یهود شبیه مکنید» پرسیدند. فرمود: رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) این دستور را موقعی فرمودند که دین در اقلیت بود و اما اکنون که دایره دین گسترش پیدا کرده و استقرار به دست آورده است، هرکسی اختیار دارد.
***
این مال اول زمستون پارساله که همه سطح شهر رو با این پارچه ها پر کرده بودن، خدا رو شکر که بارون بارید...
***
همینا دیگه! خوش باشین و التماس دعا تا دفعه بعد
لینکستان .::. comments(15) .::. Admin .::. 4:46 PM
Wednesday, March 21, 2007
عید آمد و ما خانه خود را نتکاندیم
گردی نستردیم و غباری نفشاندیم
دیدیم که در کسوت بخت آمده نوروز
از بیدلی او را ز در خانه براندیم
آفاق پر از پیک و پیام است، ولی ما
پیکی ندواندیم و پیامی نرساندیم
صد قافله رفتند و به مقصود رسیدند
ما این خرک لنگ ز جویی نجهاندیم
طوفان بتکاند مگر «امّید» که صد بار
عید آمد و ما خانه خود را نتکاندیم...
مهدی اخوان ثالث «م. امید»
***
یک سال دیگه هم گذشت. با همه خوب و بد، شادی و غم، سلامتی و مریضی، نزدیکی و دوری، سفید و سیاه و...
یک سال دیگه از عمرمون گذشت، بچه بودیم و بزرگ شدیم، بزرگ بودیم و پیر شدیم، پیر بودیم و...
خیلی چیزها یاد گرفتیم، خیلی چیزها یاد دادیم، خیلی چیزها دیدیم و خیلی چیزها رو ندیدیم...
در سالی که گذشت هم خوشحال شدیم و هم ناراحت، هم خندیدیم و هم گریه کردیم، هم خوش بودیم و هم سختی کشیدیم... ولی بالاخره تموم شد.
خودم رو می گم. خدا رو شکر. سال خوبی بود. با عروسی و خاتمی شروع کردم و با موفقیت تو کار تمومش کردم. مریض هامون شفا پیدا کردن، کمتر کسی رو از دست دادیم، تولد داشتیم، ازدواج داشتیم، سربازی داشتیم، قبولی کنکور و فارغ التحصیلی داشتیم، کار پیدا کردن داشتیم، خونه خریدن داشتیم، برف زیاد داشتیم، بارون خوب داشتیم، چیز های جدید خریدیم، چیزهای جدید یاد گرفتیم، مسافرت رفتیم و...
خدا رو صدها هزار مرتبه شکر، همون شکری که خودش لایقش هست...
ولی دلم تنگه. دم سال تحویل همیشه دلم تنگ میشه، برای سال گذشته و برای هر چیزی که تو سال گذشته از دست دادم...
پدر و مادر و عزیزان مون یک سال پیر تر شدن، خودمون یک سال بزرگتر و یک سال دیگه برای بهتر شدن رو از دست دادیم...
حرف از غصه نزنم... ساعت دقیقا دوازده و نیم شب بیست و نهم اسفند ماهه. حدود سه ساعت دیگه تا سال تحویل مونده.
منصور ضابطیان تو کانال یک از کنار تخت جمشید داره حرف های قشنگ می زنه و دلم رو باز میکنه، و فرزاد حسنی تو کانال سه داره شر و ور می گه و زلف هاش رو پریشون کرده و ابروهاش رو خط انداخته و قربون صدقه یه شیخ می ره و حالم رو به هم می زنه!
***
باز هم نوروز رسید. خوشم از دیدنش. دلم برای دوباره دیدنش تنگ شده بود. برای زنده شدن طبیعت. برای نفس کشیدن تو هوای بهار. برای روزهای بلندش، برای هوای دلنشین اش، برای مستی از بوی گل...
خدا رو شکر.
دعا می کنیم تو این سال جدید برای:
شفای مریض ها، باز شدن گره از کار گرفتارها، برداشته شدن بار زندگی از رو دوش بنده های خدا، خوشبختی جوانها، خونه دار شدن بی خونه ها، بچه دار شدن بی بچه ها، کار پیدا کردن بیکارها، خوشی سربازها، سلامتی اونهایی که دوستشون داریم و اونها ما رو دوست دارن، رو به راه شدن اوضاع جهان، قدر دانستن هر کسی که کاری برامون انجام میده...
خدایا:
به خاطر همه چیز ازت متشکریم، به خاطر همه چیز ازت معذرت می خوایم و به خاطر همه چیز ازت کمک می خوایم...
خدایا:
کاری کن که کاری نکنیم تا از کرده ی خودمون پشیمون بشیم، ما رو به حال خودمون رها نکن، چشم مون رو به حقیقت باز و دلمون رو در برابر واقعیت محکم کن...
خدایا:
راه راست رو جلوی پامون، عشق راست رو در قلب مون، حرف راست رو در دهان مون و فکر راست رو در مغزمون قرار بده...
خدایا:
راضی ایم به رضات، تو هم راضی باش به رضای ما...
و...
خدایا...
ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) رو هر چه زودتر امکانپذیر کن، چشم مون رو به جمال آقا روشن کن و ما رو از سرباز هاشون قرار بده...
***
برای اینکه تو نوروز چیز جالبی برای خوندن داشته باشین، سایت گل آقا رو از دست ندین!
***
نوروز چیست؟ لینک یک، لینک دو، لینک سه و لینک چهار.
نرگس یا سنبل؟ هرکدوم رو بیشتر دوست دارین، تقدیم به شما!
***
بچه وبلاگی های مشهد قراره دوازدهم فروردین، مثل هر سال برن آسایشگاه معلولین فیاض بخش. منتظر خبر دقیقش باشین.
***
در چهارشنبه سوری خواستیم که سرخی آتش از آن ما باشد، در نوروز هم می خواهیم تا سبزی سبزه و سفیدی آب نیز برای ما باشد.
سبز و سفید و سرخ باشید... التماس دعا همراه با آرزوی خوشی دایم
گردی نستردیم و غباری نفشاندیم
دیدیم که در کسوت بخت آمده نوروز
از بیدلی او را ز در خانه براندیم
آفاق پر از پیک و پیام است، ولی ما
پیکی ندواندیم و پیامی نرساندیم
صد قافله رفتند و به مقصود رسیدند
ما این خرک لنگ ز جویی نجهاندیم
طوفان بتکاند مگر «امّید» که صد بار
عید آمد و ما خانه خود را نتکاندیم...
مهدی اخوان ثالث «م. امید»
***
یک سال دیگه هم گذشت. با همه خوب و بد، شادی و غم، سلامتی و مریضی، نزدیکی و دوری، سفید و سیاه و...
یک سال دیگه از عمرمون گذشت، بچه بودیم و بزرگ شدیم، بزرگ بودیم و پیر شدیم، پیر بودیم و...
خیلی چیزها یاد گرفتیم، خیلی چیزها یاد دادیم، خیلی چیزها دیدیم و خیلی چیزها رو ندیدیم...
در سالی که گذشت هم خوشحال شدیم و هم ناراحت، هم خندیدیم و هم گریه کردیم، هم خوش بودیم و هم سختی کشیدیم... ولی بالاخره تموم شد.
خودم رو می گم. خدا رو شکر. سال خوبی بود. با عروسی و خاتمی شروع کردم و با موفقیت تو کار تمومش کردم. مریض هامون شفا پیدا کردن، کمتر کسی رو از دست دادیم، تولد داشتیم، ازدواج داشتیم، سربازی داشتیم، قبولی کنکور و فارغ التحصیلی داشتیم، کار پیدا کردن داشتیم، خونه خریدن داشتیم، برف زیاد داشتیم، بارون خوب داشتیم، چیز های جدید خریدیم، چیزهای جدید یاد گرفتیم، مسافرت رفتیم و...
خدا رو صدها هزار مرتبه شکر، همون شکری که خودش لایقش هست...
ولی دلم تنگه. دم سال تحویل همیشه دلم تنگ میشه، برای سال گذشته و برای هر چیزی که تو سال گذشته از دست دادم...
پدر و مادر و عزیزان مون یک سال پیر تر شدن، خودمون یک سال بزرگتر و یک سال دیگه برای بهتر شدن رو از دست دادیم...
حرف از غصه نزنم... ساعت دقیقا دوازده و نیم شب بیست و نهم اسفند ماهه. حدود سه ساعت دیگه تا سال تحویل مونده.
منصور ضابطیان تو کانال یک از کنار تخت جمشید داره حرف های قشنگ می زنه و دلم رو باز میکنه، و فرزاد حسنی تو کانال سه داره شر و ور می گه و زلف هاش رو پریشون کرده و ابروهاش رو خط انداخته و قربون صدقه یه شیخ می ره و حالم رو به هم می زنه!
***
باز هم نوروز رسید. خوشم از دیدنش. دلم برای دوباره دیدنش تنگ شده بود. برای زنده شدن طبیعت. برای نفس کشیدن تو هوای بهار. برای روزهای بلندش، برای هوای دلنشین اش، برای مستی از بوی گل...
خدا رو شکر.
دعا می کنیم تو این سال جدید برای:
شفای مریض ها، باز شدن گره از کار گرفتارها، برداشته شدن بار زندگی از رو دوش بنده های خدا، خوشبختی جوانها، خونه دار شدن بی خونه ها، بچه دار شدن بی بچه ها، کار پیدا کردن بیکارها، خوشی سربازها، سلامتی اونهایی که دوستشون داریم و اونها ما رو دوست دارن، رو به راه شدن اوضاع جهان، قدر دانستن هر کسی که کاری برامون انجام میده...
خدایا:
به خاطر همه چیز ازت متشکریم، به خاطر همه چیز ازت معذرت می خوایم و به خاطر همه چیز ازت کمک می خوایم...
خدایا:
کاری کن که کاری نکنیم تا از کرده ی خودمون پشیمون بشیم، ما رو به حال خودمون رها نکن، چشم مون رو به حقیقت باز و دلمون رو در برابر واقعیت محکم کن...
خدایا:
راه راست رو جلوی پامون، عشق راست رو در قلب مون، حرف راست رو در دهان مون و فکر راست رو در مغزمون قرار بده...
خدایا:
راضی ایم به رضات، تو هم راضی باش به رضای ما...
و...
خدایا...
ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) رو هر چه زودتر امکانپذیر کن، چشم مون رو به جمال آقا روشن کن و ما رو از سرباز هاشون قرار بده...
***
برای اینکه تو نوروز چیز جالبی برای خوندن داشته باشین، سایت گل آقا رو از دست ندین!
***
نوروز چیست؟ لینک یک، لینک دو، لینک سه و لینک چهار.
نرگس یا سنبل؟ هرکدوم رو بیشتر دوست دارین، تقدیم به شما!
***
بچه وبلاگی های مشهد قراره دوازدهم فروردین، مثل هر سال برن آسایشگاه معلولین فیاض بخش. منتظر خبر دقیقش باشین.
***
در چهارشنبه سوری خواستیم که سرخی آتش از آن ما باشد، در نوروز هم می خواهیم تا سبزی سبزه و سفیدی آب نیز برای ما باشد.
سبز و سفید و سرخ باشید... التماس دعا همراه با آرزوی خوشی دایم
لینکستان .::. comments(9) .::. Admin .::. 1:16 AM
Thursday, February 15, 2007
سلام. خوشین؟ ایشالا که خوش باشین همیشه.
ولنتاین رو از دست ندادین؟ گرچه به نظرم نفس عمل، قرطی بازیه، ولی چون وارد فرهنگ ما داره میشه و هنوز کسی براش جایگزین درست نکرده، پس فعلا می چسبیم بهش. (هرچند می گن خارجی ها ولنتاین رو از رو شب یلدای ما کپی کردن ولی چه فایده که دلمون رو به چیزهایی که یه زمانی داشتیم و حالا نداریم خوش کنیم؟!)
***
این هم حدیث قدسی این دفعه مون:
خداوند می فرماید:
ای آدمیزاد! سه چیز با سخاوت تمام به تو بخشیده ام: زشتی هایی از تو پوشانیده ام که اگر کسانت از آن ها خبر یابند جنازه ات را به خاک نمی سپارند، خودم به تو مال داده ام و خودم می خواهم که به من قرضش دهی [منظور قرض الحسنه است]، و پیش از مرگ به تو فرصت داده ام که ثلث مالت را برای آن دنیایت ذخیره کنی و این را هم نمی کنی [منظور وصیت نامه است که مسلمان می تونه قبل از مرگ برای یک سوم مالش وصیت کنه].
***
فهمیدین چرا روزنامه سیاست روز توقیف شد؟ طفلکی ها تو یه مقاله به جای «خلیفه دوم اموی» نوشتن «خلیفه دوم» فلان کار رو کرد. همین! حالا خود سنی ها می گن عیب نداره، مشکل چاپی بوده، ولی اینا می گن نه، بی خود مشکل چاپی بوده!
***
دهه اول محرم شبکه خراسان سریال شب دهم رو پخش کرد. کاری به این نداریم که چه سریال زیبا و استخون داری بود و دیگه به این زودی ها تکرار نمیشه، یه چیزی که خیلی برام جالب بود این بود که طراح گریم سریال باغ مظفر، گریم چهره و حتا لباس های فروغ رو از روی فخر الزمان این سریال کپی کرده بود! حتا اون دستمالی که می گرفت دستش. واقعا خسته نباشن!
***
حیف که جشنواره فیلم فجر امسال دیر به مشهد اومد و نشد که بریم. در مورد اخراجی های ده نمکی نظرتون چیه؟ کسی که تا چند سال پیش سر دسته ی کسانی بود که می زدن و خراب می کردن و می کشتن، حالا شده روشنفکر و منتقد دولت! دوربین گرفته دستش تا بوسیله هنر هفتم ابراز عقیده کنه! خیلی عجیبه برام...
این وبلاگ مسعود ده نمکی، این نامه ای به ایشون، این هم گزارشی از اختتامیه.
***
هر مشهدی در ماه محرم و صفر، یک وظیفه ی بسایر مهم و حیاتی به عهده داره. اون هم اینه که تا جایی که گنجایش داره و حتا بیشتر از ظرفیتش باید «شله مشهدی» بخوره! تازه، بعد از اینکه این دو ماه تموم شد، تمام اهل مشهد میگن: محرم تموم شد و ما یک شکم سیر شله نخوردیم! حتا اگه چند بار به خاطر زیاده روی در شله خوری، زیر سرم بیمارستان رفته باشه!
***
آلبوم جدید رضا صادقی رو از دست ندین. «وایسا دنیا». البته تلفظ اسمش برای مشهدی ها سخته چون به «وایسا» می گن «واستا»! با دو تا آهنگش خیلی حال کردم. یکی خود «وایسا دنیا» یکی هم «سلطان قلب». محشرن. خیلی از صدای غم انگیز و آهنگ و ترانه های با معنی این خواننده خوشم میاد...
***
راستی یک مسابقه بدون جایزه! برای اینکه حوصله تون سر نره این مسابقه رو درست کردم:
تو این صفحه که الان جلوی شما بازه، یک خروار لینک وجود داره، درسته؟ حالا، بین این یک خروار، دو تا لینک مخفی هم وجود داره. یکیش یک کم مخفیه و دیده میشه، ولی یکی دیگه کاملا مخفیه. حالا هرکی این دو تا رو پیدا کنه، که دومیش مهم تره و بهم بگه کجاست و چیه، هیچ جایزه ای گیرش نمیاد ولی معلوم میشه که باهوشه! برای اینکه تقلب نشه، جواب هاتون رو برام میل کنین، به اون آدرسی که اون بغله. اون طرف نه، اون طرف دیگه! آره همون!
***
دهه فجر مبارک بود؟ یادش به خیر بچه که بودم چقدر این ده روز و چند روز قبلش رو دوست داشتم. چون مدرسه ها تق و لق می شد و تلویزیون چاق و لاغر و زباله دان تاریخ نشون می داد! امسال هم تلویزیون خجالت مون داده و چند تا سریال نشون میده. من که هیچ کدوم رو نمی بینم ولی تا اونجایی که دیدم یه چیزی برام خیلی جالب بود. این که ساواکی ها که به قول بعضی ها مخوفترین سازمان جاسوسی دنیا رو داشتن، چرا تو این فیلم ها اینقدر خل و چل و مشنگ هستن؟ یعنی اینا با این مغزشون می تونستن یک مملکت رو اداره کنن؟!
مثل قضیه عراقی ها تو فیلم هاست که همه شون یا خلن یا عربی می رقصن و یا مثل گوسفند میان جلوی گلوله ی سربازهای ایرانی! اگه عراقی ها اینقدر خر بودن، پس چرا جنگ هشت سال طول کشید و این همه شهید دادیم؟!
نمی دونن که ضعیف نشون دادن دشمن، به خودمون ضربه می زنه، نه هب دشمن...
***
امسال صدا و سیما یه گوشه از در آرشیوش رو باز کرده بود و فیلم های مستند جدیدی از زمان انقلاب نشون داد. چیز جالبی که تو این فیلم ها به چشم میاد این بود که تمام کسانی که در تظاهرات شرکت می کردن، عامه مردم بودن. درست مثل کسانی که پارسال رای دادن و رییس جمهور انتخاب کردن. تظاهرات زمان انقلاب تنها جایی بود که روحانی ها (شیخ ها) در صحنه حضور داشتن. بعد از انقلاب خیلی آروم خودشون رو از خط مقدم و صف اول کشیدن کنار...! یه چیز خیلی جالب دیگه هم که امسال تو فیلم های جدید دیده شد این بود که عکس های دست مردم بیشتر آیت الله طالقانی و دکتر شریعتی بود. ولی تلویزیون تا امسال این صحنه ها رو نشون نمی داد. ضرغامی خیلی زیرکانه این کار رو کرد!
***
یه جایی خوندم که جریان اصلی مریضی و و فوت ناصر عبداللهی، به خاطر کتک هایی بوده که از اقوام زن دومش که یه دختر پولدار تهرانی بوده، بوده! وقتی رفته بندرعباس و زن دومش رو ول کرده، خانواده ی دختره هم رفتن و تا جایی که می شده اون مرحوم رو زدن. راست و دروغش گردن اونی که گفته. برای شادی روحش یه فاتحه بخونین.
***
حسنی رو دیدن که چه جوری کم مونده بود بره تو بغل آقای رفسنجانی؟! داشت له له می زد از اشتیاق دیدار! چقدر آدم باید ریاکار و نون به نرخ روز خور باشه!
***
من هم با حرف ورودی ۸۳ موافقم. ما بچسبیم به همین خلیج فارس و مواظب باشیم اسمش عوض نشه، عوض کردن نام دریای عمان پیشکش! مثل جریان خراب کردن مسجد الاقصی به دست اسراییلی هاست که تو ایران اینقدر سر و صدا راه انداختن. شما هوای مملکت خودتون رو داشته باشین، خدا خودش مواظب خونه اش هست. کی از کعبه در برابر سپاه ابرهه مراقبت کرد؟!
***
دو تا فیلم مشتی دیدم که کلی حال کردم. یکی Take the Lead با بازی «آنتونیو باندراس». یه فیلم خانوادگی در پیت ولی سرگرم کننده.
یکی هم کارتون «فصل شکار» Open Season با یک دوبله محشر! این کارتون رو توصیه می کنم حتما دوبله شده اش رو ببینین و کلی بخندین.
***
قضیه کلمه «قنبل» تو متن قبلی یک کمی فکر بعضی ها رو به خودش مشغول کرده! نمی دونم این کلمه مشهدیه یا بقیه هم می گن، به همون چیزهایی که تو عکس به وفور وجود داشت و رو به دوربین ژست گرفته بودن، می گن «قنبل» با تلفظ ghonbol!
***
پاسخ به نامه ها:
نوشا خانوم یه شعر گذاشتن تو وبلاگشون درباره واقعه عاشورا. خیلی قشنگه، حتما یه نگاه بندازین بهش.
مرضیه خانوم، من اسکنر ندارم. اگه یکی برام بفرستی تو اولین فرصت کارت عروسی مون رو اسکن می کنم و می ذارم تو اکسیر! در ضمن، تصمیم دارم که یه مسابقه بذارم و هرکی برنده شد، کتاب جایزه بگیره، خوبه؟ ولی معلوم نیست کی بتونم این کار رو بکنم.
آخ گفتی میثم جان! اینقدر از اون هایی که با زدن ساز مخالف می خوان خودشون رو نشون بدن بدم میاد... ولی از اونهایی که مثل «سیب زمینیِ چشم دار» نسبت به هرچی اطرافشون می گذره، بی احساس و بی مسئولیت هستن بیشتر بدم میاد!
آدم وقتی بهش فحش می دن، بر می گرده و جواب طرف رو می ده، چه برسه به «انتقاد دلسوزانه»! و اما آشنای عزیز که حدود صد خط کامنت نوشتی، جواب همه ی حرفهات حاضره. خواستم اینجا بنویسم دیدم خودش یک مطلب کامل میشه، اگه خواستی یه آدرس میل بده تا در اولین فرصت برات بفرستم.
***
عکس این دفعه هم به مناسب عزاداری این روزها تقدیم میشه. بلوتوث صلواتی! کاملا بدون شرح!
***
خوب، بسه دیگه. خوش باشین و مثل همیشه التماس دعا
ولنتاین رو از دست ندادین؟ گرچه به نظرم نفس عمل، قرطی بازیه، ولی چون وارد فرهنگ ما داره میشه و هنوز کسی براش جایگزین درست نکرده، پس فعلا می چسبیم بهش. (هرچند می گن خارجی ها ولنتاین رو از رو شب یلدای ما کپی کردن ولی چه فایده که دلمون رو به چیزهایی که یه زمانی داشتیم و حالا نداریم خوش کنیم؟!)
***
این هم حدیث قدسی این دفعه مون:
خداوند می فرماید:
ای آدمیزاد! سه چیز با سخاوت تمام به تو بخشیده ام: زشتی هایی از تو پوشانیده ام که اگر کسانت از آن ها خبر یابند جنازه ات را به خاک نمی سپارند، خودم به تو مال داده ام و خودم می خواهم که به من قرضش دهی [منظور قرض الحسنه است]، و پیش از مرگ به تو فرصت داده ام که ثلث مالت را برای آن دنیایت ذخیره کنی و این را هم نمی کنی [منظور وصیت نامه است که مسلمان می تونه قبل از مرگ برای یک سوم مالش وصیت کنه].
***
فهمیدین چرا روزنامه سیاست روز توقیف شد؟ طفلکی ها تو یه مقاله به جای «خلیفه دوم اموی» نوشتن «خلیفه دوم» فلان کار رو کرد. همین! حالا خود سنی ها می گن عیب نداره، مشکل چاپی بوده، ولی اینا می گن نه، بی خود مشکل چاپی بوده!
***
دهه اول محرم شبکه خراسان سریال شب دهم رو پخش کرد. کاری به این نداریم که چه سریال زیبا و استخون داری بود و دیگه به این زودی ها تکرار نمیشه، یه چیزی که خیلی برام جالب بود این بود که طراح گریم سریال باغ مظفر، گریم چهره و حتا لباس های فروغ رو از روی فخر الزمان این سریال کپی کرده بود! حتا اون دستمالی که می گرفت دستش. واقعا خسته نباشن!
***
حیف که جشنواره فیلم فجر امسال دیر به مشهد اومد و نشد که بریم. در مورد اخراجی های ده نمکی نظرتون چیه؟ کسی که تا چند سال پیش سر دسته ی کسانی بود که می زدن و خراب می کردن و می کشتن، حالا شده روشنفکر و منتقد دولت! دوربین گرفته دستش تا بوسیله هنر هفتم ابراز عقیده کنه! خیلی عجیبه برام...
این وبلاگ مسعود ده نمکی، این نامه ای به ایشون، این هم گزارشی از اختتامیه.
***
هر مشهدی در ماه محرم و صفر، یک وظیفه ی بسایر مهم و حیاتی به عهده داره. اون هم اینه که تا جایی که گنجایش داره و حتا بیشتر از ظرفیتش باید «شله مشهدی» بخوره! تازه، بعد از اینکه این دو ماه تموم شد، تمام اهل مشهد میگن: محرم تموم شد و ما یک شکم سیر شله نخوردیم! حتا اگه چند بار به خاطر زیاده روی در شله خوری، زیر سرم بیمارستان رفته باشه!
***
آلبوم جدید رضا صادقی رو از دست ندین. «وایسا دنیا». البته تلفظ اسمش برای مشهدی ها سخته چون به «وایسا» می گن «واستا»! با دو تا آهنگش خیلی حال کردم. یکی خود «وایسا دنیا» یکی هم «سلطان قلب». محشرن. خیلی از صدای غم انگیز و آهنگ و ترانه های با معنی این خواننده خوشم میاد...
***
راستی یک مسابقه بدون جایزه! برای اینکه حوصله تون سر نره این مسابقه رو درست کردم:
تو این صفحه که الان جلوی شما بازه، یک خروار لینک وجود داره، درسته؟ حالا، بین این یک خروار، دو تا لینک مخفی هم وجود داره. یکیش یک کم مخفیه و دیده میشه، ولی یکی دیگه کاملا مخفیه. حالا هرکی این دو تا رو پیدا کنه، که دومیش مهم تره و بهم بگه کجاست و چیه، هیچ جایزه ای گیرش نمیاد ولی معلوم میشه که باهوشه! برای اینکه تقلب نشه، جواب هاتون رو برام میل کنین، به اون آدرسی که اون بغله. اون طرف نه، اون طرف دیگه! آره همون!
***
دهه فجر مبارک بود؟ یادش به خیر بچه که بودم چقدر این ده روز و چند روز قبلش رو دوست داشتم. چون مدرسه ها تق و لق می شد و تلویزیون چاق و لاغر و زباله دان تاریخ نشون می داد! امسال هم تلویزیون خجالت مون داده و چند تا سریال نشون میده. من که هیچ کدوم رو نمی بینم ولی تا اونجایی که دیدم یه چیزی برام خیلی جالب بود. این که ساواکی ها که به قول بعضی ها مخوفترین سازمان جاسوسی دنیا رو داشتن، چرا تو این فیلم ها اینقدر خل و چل و مشنگ هستن؟ یعنی اینا با این مغزشون می تونستن یک مملکت رو اداره کنن؟!
مثل قضیه عراقی ها تو فیلم هاست که همه شون یا خلن یا عربی می رقصن و یا مثل گوسفند میان جلوی گلوله ی سربازهای ایرانی! اگه عراقی ها اینقدر خر بودن، پس چرا جنگ هشت سال طول کشید و این همه شهید دادیم؟!
نمی دونن که ضعیف نشون دادن دشمن، به خودمون ضربه می زنه، نه هب دشمن...
***
امسال صدا و سیما یه گوشه از در آرشیوش رو باز کرده بود و فیلم های مستند جدیدی از زمان انقلاب نشون داد. چیز جالبی که تو این فیلم ها به چشم میاد این بود که تمام کسانی که در تظاهرات شرکت می کردن، عامه مردم بودن. درست مثل کسانی که پارسال رای دادن و رییس جمهور انتخاب کردن. تظاهرات زمان انقلاب تنها جایی بود که روحانی ها (شیخ ها) در صحنه حضور داشتن. بعد از انقلاب خیلی آروم خودشون رو از خط مقدم و صف اول کشیدن کنار...! یه چیز خیلی جالب دیگه هم که امسال تو فیلم های جدید دیده شد این بود که عکس های دست مردم بیشتر آیت الله طالقانی و دکتر شریعتی بود. ولی تلویزیون تا امسال این صحنه ها رو نشون نمی داد. ضرغامی خیلی زیرکانه این کار رو کرد!
***
یه جایی خوندم که جریان اصلی مریضی و و فوت ناصر عبداللهی، به خاطر کتک هایی بوده که از اقوام زن دومش که یه دختر پولدار تهرانی بوده، بوده! وقتی رفته بندرعباس و زن دومش رو ول کرده، خانواده ی دختره هم رفتن و تا جایی که می شده اون مرحوم رو زدن. راست و دروغش گردن اونی که گفته. برای شادی روحش یه فاتحه بخونین.
***
حسنی رو دیدن که چه جوری کم مونده بود بره تو بغل آقای رفسنجانی؟! داشت له له می زد از اشتیاق دیدار! چقدر آدم باید ریاکار و نون به نرخ روز خور باشه!
***
من هم با حرف ورودی ۸۳ موافقم. ما بچسبیم به همین خلیج فارس و مواظب باشیم اسمش عوض نشه، عوض کردن نام دریای عمان پیشکش! مثل جریان خراب کردن مسجد الاقصی به دست اسراییلی هاست که تو ایران اینقدر سر و صدا راه انداختن. شما هوای مملکت خودتون رو داشته باشین، خدا خودش مواظب خونه اش هست. کی از کعبه در برابر سپاه ابرهه مراقبت کرد؟!
***
دو تا فیلم مشتی دیدم که کلی حال کردم. یکی Take the Lead با بازی «آنتونیو باندراس». یه فیلم خانوادگی در پیت ولی سرگرم کننده.
یکی هم کارتون «فصل شکار» Open Season با یک دوبله محشر! این کارتون رو توصیه می کنم حتما دوبله شده اش رو ببینین و کلی بخندین.
***
قضیه کلمه «قنبل» تو متن قبلی یک کمی فکر بعضی ها رو به خودش مشغول کرده! نمی دونم این کلمه مشهدیه یا بقیه هم می گن، به همون چیزهایی که تو عکس به وفور وجود داشت و رو به دوربین ژست گرفته بودن، می گن «قنبل» با تلفظ ghonbol!
***
پاسخ به نامه ها:
نوشا خانوم یه شعر گذاشتن تو وبلاگشون درباره واقعه عاشورا. خیلی قشنگه، حتما یه نگاه بندازین بهش.
مرضیه خانوم، من اسکنر ندارم. اگه یکی برام بفرستی تو اولین فرصت کارت عروسی مون رو اسکن می کنم و می ذارم تو اکسیر! در ضمن، تصمیم دارم که یه مسابقه بذارم و هرکی برنده شد، کتاب جایزه بگیره، خوبه؟ ولی معلوم نیست کی بتونم این کار رو بکنم.
آخ گفتی میثم جان! اینقدر از اون هایی که با زدن ساز مخالف می خوان خودشون رو نشون بدن بدم میاد... ولی از اونهایی که مثل «سیب زمینیِ چشم دار» نسبت به هرچی اطرافشون می گذره، بی احساس و بی مسئولیت هستن بیشتر بدم میاد!
آدم وقتی بهش فحش می دن، بر می گرده و جواب طرف رو می ده، چه برسه به «انتقاد دلسوزانه»! و اما آشنای عزیز که حدود صد خط کامنت نوشتی، جواب همه ی حرفهات حاضره. خواستم اینجا بنویسم دیدم خودش یک مطلب کامل میشه، اگه خواستی یه آدرس میل بده تا در اولین فرصت برات بفرستم.
***
عکس این دفعه هم به مناسب عزاداری این روزها تقدیم میشه. بلوتوث صلواتی! کاملا بدون شرح!
***
خوب، بسه دیگه. خوش باشین و مثل همیشه التماس دعا
لینکستان .::. comments(17) .::. Admin .::. 12:12 PM